دانستنی ها و قوانین ثبت شرکت و ثبت برند در ایران



من یه تصویر ایده‌آل از خودم دارم که

قبلاً درباره‌اش صحبت کردم و برای نزدیک شدن به اون تصویر یکی از روش‌هام اینه که سعی می‌کنم توی زمینه‌های مختلف به برتری برسم. یه روز توی برنامه‌نویسی، یه روز طراحی وب، یه روز نقاشی، یه روز شعر، یه روز داستان‌نویسی، یه روز روانشناسی و روزای دیگه حوزه‌های دیگه. اما نکته اینجاست که من به خود این کارا علاقه واقعی ندارم و فقط دنبال اون برتریش هستم. روش دیگه کسب برتری القای احساس شکست و خجالت‌زدگی به بقیه با نیش و کنایه است. پرواضحه که هیچ کدوم از این مسیر‌ها به اون تصویر ایده‌آل ختم نمی‌شه؛ چون با از این شاخه به اون شاخه پریدن» نمیشه در هیچ‌کدوم از اون حوزه‌ها به شکوفایی رسید و تحقیر دیگران هم مثل یه مسکن می‌مونه که برای چند لحظه بهم احساس برتری می‌ده؛ ولی به سرعت این حس فروکش کرده و تنفر از خود جایگزینش می‌شه.

همین تصویر آرمانی و تصور شکست‌ناپذیر بودن، تحمل شکست رو برام دشوارتر می‌کنه و با کوچک‌ترین مانع و ناکامی تلاشم رو متوقف می‌کنم و به درون خودم فرو می‌رم و شروع می‌کنم به خودخوری و حقیر خود  و انداختن تقصیر به گردن سایرین. تکرار چندباره این فرایند نم‌نمک من رو از شروع کارها می‌ترسونه و قبل از تلاش با پیش‌بینی شکست، رمقی برای قدم گذاشتن در مسیر برام نمی‌مونه و جرئت تعیین هدف مشخص و معین رو ازم می‌گیره؛ مبادا که نتونم بهش برسم و خودم رو سرزش و تحقیر کنم و به تصویر کمال‌طلبانم خدشه‌ای وارد بشه. 

وجه دیگه ماجرا هم اینه که چون می‌ترسم این تصویر ایده‌آل با شکست در کار مخدوش بشه سعی می‌کنم اعمالی رو انجام بدم که از حد استعداد و توانایی‌هام خیلی پایین‌تره تا مطمئن بشم که از پسش برمیام. این کمال‌طلبی و کم‌خواهی یه تضاد بی‌رحمانه و ویرانگر در درونم ایجاد می‌کنه. از یه طرف سراغ کارایی می‌رم که از حدود استعدادم پایین‌تره و از طرف دیگه می‌خوام توی همون کار هم به بالاترین سطح ممکن برسم و تحمل متوسط بودن در اون کار رو هم ندارم. این تضاد نهایتاً به بی‌عملی، رشد نیافتگی و احساس حقارت ختم می‌شه.

تاثیر دیگه این تصویر رویایی روی روابط اجتماعی من اینه که از بقیه توقع دارم طبق همین تصویر ایده‌آل باهام رفتار کنند؛ اما دیگران حَسَب اونچه که همین حالا هستم باهام مراوده می‌کنند نه اونی که دوست دارم بشم. از طرف دیگه با اینکه خودم از ابراز دوستی صادقانه عاجزم، از همه می‌خوام که دوستم داشته باشند و احتیاجات و توقعاتم رو حدس بزنند و اونا رو برآورده کنند (نمونه‌اش رو توی

پست قبلی دیدید) و زمانی که این اتفاق نمی‌افته، باز به درون خودم فرو می‌رم و عزلت‌نشین می‌شم تا از آزار و اذیت روانی مصون بمونم. پس استقلال و بی‌نیازی از دیگران برام ارزشمند میشه.

این گوشه‌گیری و انزوا منو به سمت یه زندگی راکد و بدون فراز و نشیب هدایت می‌کنه. در این شرایط به یه تماشاگر تبدیل می‌شم که فقط نظاره‌گر زندگی هستم و دخالتی درش ندارم. این مشاهده‌گری دائمی هم باعث می‌شه به معایب و ضعفام واقف بشم که حاصلش همین

باراندازهاست. اما موضوع اصلی اینه که اونا رو غیرقابل تغییر می‌دونم. آروم آروم تخیل جایگزین تمامیت زندگیم می‌شه و جای خالی آرزوها و تلاش‌ها و پیروزی‌ها و آفرینش‌ها و حتی روابط رو برام پر می‌کنه. در اون لحظه چیزی که ازش می‌ترسم دیگه مشکلاتم نیست، بلکه

وحشت از تغییر این اوضاع بی‌تلاطم و رخوتناکه.

یواش یواش یه تعصب افراطی هم نسبت به استقلالم پیدا می‌کنم. به طوری که توی کمک‌کردن به دیگران پیش‌قدم می‌شم تا خودم رو آدم خیلی خوب و حمایت‌گری جلوه بدم؛ اما وقتی همون آدم درخواست همون کمک رو ازم بکنه، یه جور پررویی و استثمار حسابش می‌کنم و از انجامش شونه خالی می‌کنم؛ چون می‌ترسم اون فرد قصد سوءاستفاده از من رو داشته باشه. بنابراین یکی از افتخاراتم می‌شه درخواست نکردن از دیگران. روی دیگه این استقلال‌طلبی افراطی هم اینه که اگه کسی در زمینه‌ای بهم پیشنهاد کمک بده، در اعماق روانم احساس خفت و بی‌ارزشی می‌کنم. آسیب دیگه این امر اینه که در ارتباطم با دیگران مدام توی حالت تدافعی هستم تا اون‌قدر به کسی وابسته نشم که برام به یه نیاز تبدیل بشه. در نتیجه از روابط خیلی نزدیک و صمیمانه وحشت‌زده میشم. حتی کار به جایی می‌رسه که نیاز جنسی خودم رو هم بالکل سرکوب می‌کنم؛ چون اون رو بزرگ‌ترین ضعف و کلید وابستگی و سوءاستفاده می‌دونم.

این فرار از وابستگی یا به قول شازده‌کوچولو اهلی شدن، من رو به سمت خشکی، عصا قورت دادگی و غیرصمیمی بودن می‌بره. بنابراین در مواجهه با دیگران احساسات و نظراتم رو با صراحت و رکی تمام بیان می‌کنم و اینکه اون حرف چه بلایی ممکنه برسر اون فرد بیاره، در اون لحظه برام کوچک‌ترین اهمیتی نداره، اما بعدش من رو سرشار از نفرت از خود می‌کنه.


  • راستش از نوشته مرصاد به بعد تصمیم به حذف اینجا گرفتم. چون دیگه نه تنها انگیزه‌ای برای نوشتن که برای زندگی کردن هم نداشتم. بازخورد متناسب با انرژی که برای بعضی از نوشته‌ها می‌ذاشتم، نمی‌گرفتم. اینکه نوشته‌ای مثل ذبیح» هیچ نظری درباره‌اش داده نشه اما نوشته زردی مثل ما عینکی‌ها» اونقدر ازش استقبال بشه برام یه جورایی توهین بود. اینکه آدما به راحتی درباره ظلم سکوت می‌کنند اما دنبال نوشته‌های بی‌ارزش هستند قابل تحمل نبود. احساس می‌کردم حرفای اصلیم فهمیده نمیشه و فقط حاشیه‌هاست که دیگران رو جلب می‌کنه. 
  • نکته دیگه این بود که به محض انتشار نوشته‌ام درباره حال بد خودم یه چند نفری آنفالو می‌کردند. انگار که فقط برای چیزای مثبت اینجا رو می‌خواستند و کوچک‌ترین حقی برای اینکه منم گاهی دمق باشم رو قائل نبودند. در حالی که درباره همون چیزای مثبت هم بازخوردی نمی‌ذاشتند. مثلا یکی تا به حال دو سه تا بازخورد بیشتر نداده بعد موقع خداحافظی دائمی یا موقتی» میاد میگه شوخی مسخره‌ایه». خب به نظر من اینکه طرف هیچ بازخوردی به من موقع نوشتنم نده ولی بعدش موقع خداحافظی بیاد مدعیانه چنین حرفی بزنه برای من شوخی مسخره‌تریه در حقیقت.
  • موضوع بعدی این بود که من با شروع این وبلاگ در پس ذهنم منتظر یه سری اتفاق بودم. اتفاقاتی که هرگز رخ نداد و دلیل دیگه‌ای شد برای دل سرد شدنم. اینکه معتقد بودم اگه یه کاری رو بگیرم و با جون و دل تا تهش برم اتفاقای خوبی توی اون حوزه در انتظارمه. اما این‌طوری نشد. چیزی که فهمیدم این بود که تمامیت من در هر مدیایی که باشه در اقلیته و امکان جذب اکثریت رو نداره برای انجام کارای بزرگ. آدمی که دافعه‌هاش خیلی خیلی بیشتر از جاذبه‌هاشه. 
  • موضوع دیگه این بود که دیگه خسته شده بودم از اینکه من همیشه اونی باشم که می‌مونه و به بقیه التماس کنم که نرند. گفتم چرا خودم نرم و مثل اونای دیگه با خودم نگم گور بابای بقیه هم کرده.
  • اما چیزی که منو پشیمون کرد از رفتن و موجب لغو کردن فرایند حذف وبلاگ شد یه قضیه توی مبحث جرم‌شناسی بود. قضیه پنجره‌های شکسته» می‌گه اگه یکی دوتا از پنجره‌های یه ساختمون شکست و شما تعویضش نکردید. همین چندتا پنجره شکسته افراد مستعد و دارای زمینه برای شکستن پنجره‌های بیش‌تر رو تحریک می‌کنه. و با شکستن پنجره‌های بیشتر، اون محرک هم قوی‌تر میشه. تا جایی که از اون ساختمون فقط یه خرابه باقی می‌مونه. این ماجرا رو توی جاهای تمیز هم می‌تونید ببینید. اگه یه جایی خیلی تر و تمیز و برق‌افتاده باشه، شما به خودتون اجازه نمی‌دید که اونجا آشغال بریزی. اما اگه برید یه جا که پر از آت و آشغال و کیسه‌های زباله رها شده‌ست چندان با خودتون کلنجار نمی‌رید که آیا آشغال توی دستم رو بندازم یا نه. خیلی راحت شما هم آشغالتون رو یه گوشه اون زباله‌دونی پرت می‌کنید. اما ربط این قضیه به این نوشته اینه که توی این بحبوحه حذف و رفتن نخواستم منم یه پنجره شکسته دیگه باشم توی این ساختمون تا تردیدای اونایی که مستعد رفتن هستند رو کمتر کنم و خیلی راحت بقیه هم به خودشون اجازه بدند و برند. پس می‌مونم. تا ببینم خدا و این دل تا کجا یاری می‌کنه. انگار قسمت ماست که فعلا جزو اونایی باشیم که رفتن بقیه رو تماشا می‌کنند. 
  • در ضمن از این به بعد این حق رو برای خودم قائلم که نصف نوشته‌هایی که منتشرش می‌کنم نق زدن و چسناله باشه. هرکی دوست نداره همین الان قطع پیگیری کنه و خودش و ما رو با یه خداحافظی خوشحال کنه.
  • از تک‌تک شماهایی که هنوز نرفتید سراغ قطع پیگیری و هنوز اینجا رو می‌خونید یه خواهش دارم. لطفا بهم بگید که چرا اینجا رو می‌خونید؟

ماشین را مستقیم به سمت لبه پرتگاه سرپیچ جاده پارک می‌کنم طوری که چراغ‌ها آنجا را روشن کند. ماشین را روشن گذاشته و پیاده می‌شوم. سوز عجیبی در جانم می‌پیچد. زیپ یقه کاپشنم را بالاتر می‌کشم. از صندوق ماشین جعبه وسایل را برمی‌دارم و تا لبه پرتگاه می‌برم. برمی‌گردم و چوب‌ها را هم به همراه بنزین برمی‌دارم و می‌آورم کنار وسایل. با فلاش گوشی در اطراف دنبال چیزی برای نشستن می‌گردم که یه تکه تنه درخت را میابم. با زور پا و غلتان غلتان آن را تا جلوی چراغ ماشین می‌رسانم. روی آن می‌نشینم و شروع می‌کنم به چیدن چوب‌ها. بنزین روی چوب‌ها می‌ریزم و با فندک اول سیگارم را روشن می‌کنم و بعد چوب‌ها را. دست‌هایم را گرم می‌کنم.
جعبه را می‌کشم کنار آتش. دو قاب عکس را از داخلش برمی‌دارم. یکی عکس حجله فرهاد است و دیگری عکس سه نفری من و مینا و فرهاد که در بیمارستان گرفتیم. هر دو را به لبه تیز کنده‌ای که روی آن نشسته‌ام می‌کوبم تا شیشه‌هایش را بشکنم. عکس‌ها را از لای خرده شیشه‌ها درآورده و در آتش می‌اندازم و سوختنشان را نظاره می‌کنم. قاب‌های خالی را به درون دره پرتاب می‌کنم. به داخل جعبه دست می‌کشم. آلبوم را برمی‌دارم. بازش می‌کنم. عکس‌های دوران دانشگاه و دوستی و نامزدی و ماه عسل بدون عروسی و فرهاد و مسافرت‌ها را یک به یک در می‌آورم و بعد از تماشا کردن به درون آتش می‌اندازم. عکس‌ها که تمام می‌شود آلبوم خالی را پرت می‌کنم به داخل دره. دوباره جعبه را نگاه می‌کنم دفتر داستان‌های فرهاد را برمی‌دارم و ورق می‌زنم. به دست‌خطش خیره می‌شوم. یاد نامه خودکشی‌اش می‌افتم. برگ برگش را می‌کَنم و به داخل آتش می‌اندازم. برگه‌ها که تمام می‌شود جلد خالیش را به داخل دره می‌اندازم. باز به جعبه نگاه می‌کنم و جعبه حلقه مینا را برمی‌دارم. یادم می‌آید که موقع خریدش چقدر بحثمان شد سر اینکه او می‌خواست یک چیز ارزان‌تر بگیرد و من اصرار داشتم همان حلقه‌های گرانی را بگیریم که موقع امتحانش برق چشمان مینا را دیده بودم. آخرش هم حرفم را به کرسی نشاندم و همان حلقه‌های گران را گرفتیم. حلقهٔ خودم را هم درمی‌آورم و هر دو را به ته دره می‌اندازم. باز درون جعبه را نگاه می‌کنم. پاکت نامه خودکشی فرهاد را برمی‌دارم و مستقیم به شعله‌ها می‌سپارمش. از داخل جعبه موبایل فرهاد را برمی‌دارم. سیم‌کارتش را برداشته و به داخل آتش می‌اندازم و خود گوشی را به تنه درخت می‌کوبم. وقتی از شکستنش مطمئن می‌شوم آن را هم به داخل دره می‌اندازم. ساعتم را که هدیه روز پدر فرهاد است از دستم درمی‌آورم و روی زمین می‌گذارم و با ضربه پا شیشه‌اش را می‌شکنم و به داخل دره می‌اندازم. داخل جعبه تنها نوار کاست مانده. آن را برمی‌دارم و جعبه را پرت می‌کنم به داخل دره. یاد بیروت می‌افتم. وقتی که برای ماه‌عسل به آنجا رفته بودیم. در همان سه روز آن‌قدر با پذیرش هتل اُخت شده بود که موقع برگشت دخترک این گلچین آهنگ‌های عربی را به مینا هدیه داد. بعد از فرهاد هر وقت که تنها می‌شد. به اتاق‌خواب می‌رفت و در تاریکی مدام قطعه سیزدهم این کاست را گوش می‌داد. دارم چه می‌گویم؟ چرا این‌ها را نوشته‌ام؟ اینکه بقیه را از آنچه که به سرم آمده باخبر کنم؟ برای مردم این شهر دیگر چیزی غیر از زخم‌های بی‌شمار خودشان قابل فهم و درک و درد نیست. اینکه چرا فرهاد خودش را کشت یا چرا مینا از من جدا شد یا چگونگی آشنایی من با مینا یا دلیل برگزار نکردن عروسی یا اینکه چرا من آن بلا را بر سر دوست‌دختر فرهاد آوردم یا اینکه بعد ثبت این یادداشت می‌خوام خودم را به داخل دره پرت کنم یا نه به هیچ‌ورشان نیست. اصلا چرا در چنین سرمایی اینجا نشسته‌ام و این‌ها را در این وبلاگ لعنتی می‌نویسم وقتی قرار است همه‌اش چند روز دیگر حذف شود. واژه به واژه چیزهایی که بعد از مرگ فرهاد در اینجا شروع به نوشتنش کردم را فقط خودم می‌فهمم و بس. دردهایی که به هیچ زبان زنده و مرده‌ای قابل ترجمه نیست.
سوار ماشین می‌شوم و کاست را درون ضبط می‌گذارم. نوار را جلو می‌زنم تا به قطعه سیزدهم برسد.
 

 


صابکار بره و قرار باشه کارا رو تموم کنی و همه چی رو خاموش و در قفل کنی و بری. از اول روز حالت بد باشه. یه چیزی اینجات گیر باشه که راه نفست رو تنگ کنه. کارا رو تموم می‌کنی و همه چیزو خاموش می‌کنی ولی دیگه پات نمی‌کشه بری. دیگه تحمل دیدن آدما و برگشتن به اون خونه رو نداری. توی تاریکی می‌شینی و آهنگای گوشیت رو پخش می‌کنی. به رضا صادقی که می‌رسه منهدم می‌شی. تَرَکای وجودت پیشروی می‌کنند. پایه‌هات می‌لرزند. صدای قیژقیژ پیچ و مهره‌های روحت می‌پیچه توی گوشت. تنها کاری که ازت برمیاد اینه که نوت گوشیتو باز کنی و با چشمای خیس و تار از بی‌عینکی شروع کنی به سرریز شدن. 

چرا؟ چرا این کارو با من کردی؟ چرا منو از همه مهساهای جهان ترسوندی؟ چرا هر مهسایی که به گوشم میرسه قبلش به گلوم رسیده و راهش رو بسته؟ اصلا مخاطب این چراها کیه؟ منم؟ تویی؟ خداست؟ کارماست؟ چرا هیچ پاسخی به گوشم نمی‌رسه؟ چرا همه یهو با هم خفه خون می‌گیرید؟ اصلا من چه مرگمه؟ با انگیزه‌های زندگیم چیکار کردی لعنتی؟  چرا کهنه نمی‌شی؟ چرا این زخمت ورنمیاد؟ چرا نمی‌تونم باشم؟ چرا نمیشه ادامه داد؟ چرا دیگه رفتن از این پاها برنمیاد؟ چرا دیگه دیدن و شنیدن و خندیدن و حرف زدن ازم برنمیاد؟ چرا کنترل همه چیزمو از دست دادم؟ 

می‌گن هر آدمی یه کمینگاه داره. تو کمینگاه من بودی. همون کمینگاهی که هیچ‌وقت نتونستم ازت بگذرم. همون کمینگاهی که پاگیرت شدم. همون کمینگاهی که زمین‌گیرم کردی. همون کمینگاهی که همه داشته‌هام رو ازم گرفتی و هیچ‌چیزی به جز بغض بهم ندادی.


هر چی بگم واضح‌تر از این تصویر نیست. تک‌تک ما توی این تصویر با پیرهن سفید حضور داریم. تک‌تکمون دقیقاً همین‌طوری هستیم. چندین ساله که ما هم همین منش رو داریم و فقط معترضیم. به کی و چیش فرق داره، ولی توی اصل معترض بودن مشترکیم. به همه چیز اعتراض داریم ولی به نقش خودمون توی این میدون توجهی نداریم. فریاد حق‌خواهیمون گوش فلک رو کر کرده ولی درباره مسئولیت‌ها جیک نمی‌زنیم. حتی سوت نزده و خطا نگرفته معترضیم. می‌ترسیم از اینکه نکنه خطا بگیره. اگه خطا بگیره بدبخت می‌شیم. یه پنالتی نابودمون می‌کنه. ترس از آینده مسئولیت حالا و اینجامون رو از یادمون برده. و اونی که پیروزه کسیه که بی‌توجه به آینده، تمام تمرکزش رو می‌ذاره روی کاری که همین حالا از پسش برمیاد. اینکه به جای انداختن خودش و تمارض به خطا شدن، به راهش ادامه بده. فعلاً فقط همین از دستش برمیاد. و این تفاوت عمیق بین دو ملت رو مشخص می‌کنه، بین دو فرهنگ و حتی بین دو جهان‌بینی رو.

ما به پارتی‌بازی معترضیم در حالی که اگه همین حالا مثلاً پسرعمومون بهمون زنگ بزنه که فلان‌جا یه کار خوب برات ردیف کردم، با کله می‌ریم. همه‌مون منتقد پایین بودن میزان مطالعه توی این کشوریم درحالی که به جای همون تأسف خوردن می‌تونیم یه کتاب کوچیک برداریم و شروع کنیم به خوندن. همه‌مون معترضیم که چرا وقتی یه چیزی گرون می‌شه همه می‌ریزند و می‌خرند؛ خب بالاخره اینایی که می‌خرند کیا هستند؟ پدر و مادر و عمو و دایی و. همین ماها هستند دیگه. توی صف پیش‌خرید خودرو از گرونی و بی‌کیفیتی خوروهای داخلی روده‌درازی می‌کنیم. از پرده‌پوشی و حیای الکی می‌نالیم در حالی که توی همون متن اعتراضیمون جرئت نداریم صریحاً به اون مواردی که مورد پرده‌‌پوشی قرار گرفته اشاره مستقیم بکنیم. از خشونت نسبت به هم‌نوعانمون با خشن‌ترین واژگان ممکن انتقاد می‌کنیم و هزاران هزار مثال دیگه که شما بهتر از من می‌دونید. اصلاً خود من و همین نوشته مصداق چنین رویکردیه. منی که توی همه مسیرای زندگیم به بن‌بست رسیدم دارم از کلی آدم دیگه که از من سرترند انتقاد می‌کنم و عمق فاجعه همین‌جاست. دقیقاً همین‌جا.


بِرَفت خاطرت از من به وقتِ بانگِ اذان. بگیر یاورِ گمنامت ای امام زمان. چه ترس از خطرِ اعتراف در زندان. بکوفت هیبتِ ما را سپیده چون سندان. ببُر گلوی نهیبش» نمی‌بُرد این سان؛ پیام‌آور حق و ذبیحِ این میدان. چه دیو پاک و سپیدی» دو مار و یک حیوان. چه اتفاق غریبی: شکستن انسان.

* * *

به روز آمدنت دل‌خوشم. نخ سیگار؟». دوباره رجعتِ عدل و. تو هم یکی بردار!» چه بازجوی عزیزی، معاشقه هر بار. چه داستان عجیبی، همیشه یک تکرار: بگو که کافر حربی.» نمی‌کنی انکار. بگو که ِ هرزی» خودت و تو، پیکار. بگو که مادرِ خود را.» گریست این دیوار. بگو که زاده نگشتی» نی‌ام تو دست بردار.»

 

این چالش تغییرات ده ساله رو توی توئیتر دیده بودم اما خب به ذهنم نرسید درباره نوشته‌های وبلاگیم دنبالش برم که

شباهنگ این فکرو به کله‌ام انداخت. از اونجایی که دست به حذف وبلاگم خوبه (به از شما نباشم) از ۸۸ که نقد فیلم می‌نوشتم تا الان همه وبلاگام رو حذف کردم و الان جاشون دوستان لوازم آرایشی و داروی افزایش قوای جنثی تبلیغ می‌کنند. اما یه وبلاگ مشترک شعر بود که نتونستم حذفش کنم و به لطف شریکم نوشته‌هام هنوز اونجاست. الان رفتم دیدم قدیمی‌ترین یادداشتایی که اونجا دارم واسه سال نوده. چندتا مجلسیش رو واستون سوا کردم. اما اینکه چه فرقی توی این هفت هشت سال کردم پای خودتون:

سلامی پریشان به یار رمیدم
تو را مدتی‌ست کینجا ندیدم
تو را کز پی‌ات روز و شب می‌دویدم
تو را کز فراقت دمادم چکیدم
نگویم که بودم تو را یار دیرین
نجویم که یابم تو را سرد و سنگین
نگه می‌کنم تا ببینم که هستی
چه فرقی کند چون و چندان پرستی
تو از خیر این ناخدایان گذشتی»
که از چنگ این عشق خاکی تو رستی
تو بَرکن غمی را، بَر آنجا که هستی
تو ای یار خاموش شب‌های مستی
۹۰-۱-۱۲

من پر از خاموشی، من پر از تشویشم
من تهی از امید، من تهی از خویشم
۹۰-۳-۱۱

قلبیست فرو کوفته در آتش و خون
دردیست برخاسته از داغ جنون
"میم"یست جدا گشته ز " آ "، بسته به "نون"
نیمیست رها گشته ز ما، خسته ز چون
۹۰-۶-۱


ما عینکیا یه چیزایی رو می‌تونیم ببینیم که غیرعینکیا نمی‌تونند. یه جورایی انگار نمی‌تونیم نبینیمشون. مثلاً وقتی زیر نم بارون قدم می‌زنیم، کم‌‌کم بارون چشمامون رو پر می‌کنه. تا جایی که دیگه غیر از چند هاله تار رنگارنگ چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم و تمام جهانمون غرق در بارون میشه. طوری که نادیده گرفتنش غیرممکنه. حتی اگه نخوایم هم خودش رو بهمون تحمیل می‌کنه. یا مثلاً زمانی که از سرمای بیرون به گرمای خونه پناه میاریم چشممون پر بخار میشه. یعنی نمی‌تونیم اون گرما و دلخوشی رو نادیده بگیریم. ناچاریم به دیدنش و یادآوریش. انگار جهان به زور گوشمون رو گرفته تا باهامون دو کلوم حرف حساب بزنه. می‌شنوید؟!


کارل دانکر روی یه میزی که در کنار دیوار قرارگرفته، یه شمع، یه جعبه پونز و یه بسته کبریت می‌ذاره و از شرکت‌کنندگان در آزمایش می‌خواد که با این وسایل روی میز شمع رو طوری به دیوار بچسبونند که بعد از روشن کردن پارافینش روی میز نریزه. آزمودنیا راه‌های مختلفی رو امتحان می‌کردند. از داغ کردن کنار شمع با کبریت و سعی در چسبوندنش به دیوار گرفته تا تلاش برای متصل کردن شمع با پونز به دیوار. اما بعد از گذشت یه مدت نسبتا طولانی روش درست رو پیدا می‌کردند. و اون روش چی بود؟ اینکه پونزا رو خالی کنند روی میز و جعبه اون رو با چندتا پونز به دیوار وصل کنند و شمع رو روی اون قرار بدند و بعد روشن کنند. اوه صبر کنید. الان لابد از دست خودتون شاکی هستید که چرا چنین چیز ساده‌ای به ذهن شما نرسید. خب بیاید همین مسئله رو طور دیگه‌ای مطرح کنیم. این‌بار روی میز یه شمع داریم، چندتا پونز، یه بسته کبریت و یه جعبه خالی. خب حالا به نظرتون رسیدن به جواب راحت‌تر نشد؟ دانکر که می‌گه شد. اون می‌گه توی حالت دوم شرکت‌کنندگان خیلی سریع‌تر از دفع قبل به راه‌حل می‌رسند. چرا؟ 

هایدگر معتقده که ما برای فهم اشیا، پدیده‌ها و رویدادها ناگزیر به مرتبط کردن اونا با تجربیات پیشینمون هستیم. به عبارت دیگه ما نمی‌تونیم یه تجربه و یا یه شیِ به تمامی ناشناخته رو درک کنیم و بفهمیم؛ مگر اینکه اون رو به یه نحوی (حتی شده به صورت دروغین و کاذب) به یکی از تجربیات پیشین خودمون مرتبط کنیم. از زاویه دیگه ما نمی‌تونیم در مواجهه با رویداد‌ها تمام مفروضات پیشین خودمون رو دور بریزیم و با رویکردی کاملا نو و تازه به سراغ اون اتفاق بریم. توی مسئله دانکر ما در نگاه اول به جعبه پونز فقط به چشم یه ظرف برای یکی از وسایل یا داده‌های مسئله نگاه می‌کنیم و برای اون جعبه هویتی مستقل به عنوان یکی از داده‌های مسئله قائل نیستیم؛ چون معمولا توی معماهای پیشین همین نحوه نگرش جواب داده. 

از نگاه روانشناختی ما توی این مسئله دچار یه نوع خطای شناختی هستیم به اسم ثبات عملکردی». یعنی نگاهمون به یه وسیله محدود به همون کاربرد کلیشه‌ای اونه. اصلا به این توجه نمی‌کنیم که این وسیله در رابطه با مسئله‌ای که ما در حال حاضر باهاش مواجهیم، می‌تونه به نحو دیگه‌ای استفاده شده و راهگشا باشه. و جالب‌تر اینکه این نوع خطای شناختی در کودکان زیر ۵ سال مشاهده نمیشه. چرا که جهان هنوز براشون تازگی داره و اسیر کلیشه‌ها نشدند.

نمی‌تونم بگم در بند کلیشه‌ها نباشیم؛ چون ذهن ما مجبوره برای کاهش حجم پردازشش به سراغ کلیشه‌سازی و دسته‌بندی بره. اما به نظرم می‌تونیم همیشه سعی کنیم حداقل از یه زاویه دیگه هم به اون مسئله نگاه کنیم (حتی شده به مسخره‌ترین شکل ممکن). این تجربه رو از خودمون نگیریم و تنها با یه رویکرد به سراغ یه پدیده نریم. داشتن فقط یه دیدگاه به یه موضوع اون رو برامون سطحی و دوبعدی می‌کنه. برای درک عمق یه سوژه و داشتن تصویری سه‌بعدی از اون، حداقل به دو تصویر از اون با دو زاویه مختلف نیاز داریم. 

خلاصه که حواسمون به جعبه پونزای زندگیمون باشه.


این فرهنگ کپک‌زده نیاز به تغییر داره. اما حاکمانمون اون‌قدر نجیب و منصف نیستند که یه روز بگن دیگه سیر شدیم و وقتشه که کاری در راه تغییر بکنیم». چون این تغییر مساویه با بی‌ اجر و قرب شدن خودشون. ما هم اون‌قدر ملت باشعور و بابینشی نیستیم که به روش‌های ملایم تغییر کنیم. این وسط به یه عده تخریبچی نیاز داریم که با خرج کردن خودشون شاید!!! یه روزی ما رو به خودمون بیارند و این مسیر آینده رو که پر از اصول و سنت‌ها و مقدسات و توهمات خودمون هست رو برامون پاک‌سازی کنند. چون از معدود چیزایی که می‌تونه باز شاید!!! تغییری در ذهن شعارزده و جهت‌دار و دیکتاتورمآب و تک‌ساحتی ما بذاره، خون ریخته یا آبروی رفته یا دستاورد نابود شده یه مظلومه که مجبوره با خودتخریبی توجه‌ها رو جلب کنه و حرف حسابش رو بهمون بزنه و بعدشم فاتحهَ.

آدمیزاده‌ام. آزاده‌ام و دلیلش همین نامه. که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
نامه سـعیـدی سـیـرجانی به رهـبــر

توی این مرز پرگوهر(!) معمولا توجهی به هنر واقعی نشده و حتی از زایشش جلوگیری شده. و این کنش فقط از جانب حکومت نبوده؛ بلکه تک‌تک ماها هم چنین رویکردی با هنرهای انقلابی (نه با گویش حکومتی) داشتیم. همین رویکرد باعث افزایش فرزندان نامشروعی با اتیکت هنربند دوزاری» شده. فیلم‌سازای مترقی این خاک که کسی رغبتی به فیلماشون نداره و کم‌کم یا به شیوه روایت پوپولیستی هزارپاها روی آوردند یا از ممیزی‌های پی‌درپی و خط‌قرمزهایی که از هرسو محاط بر اون‌هاست، خسته شدند و بی‌خیال خلق اثر موثر شدند. موسیقی‌دانا رو هم که در سکوت خفه می‌کنند و ما هم فقط بهشون می‌خندیم. از تمسخر اینکه همه آهنگشون کلا های و هوی تا خندیدن به کنسرتاشون که توش به نظر ما هرکاری می‌کنند تا جلب توجه کنند اما نمی‌دونند که ما اونقدر احمقیم که فقط برای مضحکه کردن به چیزی توجه می‌کنیم. و اصلا یک لحظه هم فکر نمی‌کنیم که شاید این آدم که این‌طور داره از خودش خرج می‌کنه حتما می‌خواد یه منظوری رو برسونه وگرنه با روند سابقش به شهرت هم رسیده بود و طرفدارای خودشم داشت و ومی نداشت که خودش رو لق‌لقه دهن هر کس و ناکسی بکنه. 

یا اون نویسنده‌ای که کتابش به زبون انگلیسی در خارج مدت‌هاست که چاپ شده و جایزه گرفته ولی توی ممکتی که به اون زبون نوشته شده هنوز مجوز نگرفته و باید توی دستفروشی‌های انقلاب کتابش رو پیدا کنیم. و نویسنده‌اش هم اون‌قدر از تعداد خوانندگان احتمالی اثر خبر داره که حتی زحمت کوچک‌ترین تلاشی برای انتشار قانونی کتاب رو به خودش نمی‌ده. چون ما دنبال طریق بسمل‌شدنیم نه چگونگی زوال. اون هنرمندیم که اسم مقدساتمون رو توی ترانه‌هاش میاره رو سریع علیه‌اش موضع می‌گیریم و بدون فکر کردن به حرف پشتش از روی کاور آهنگش حکم ارتدادش رو صادر کردیم و خیلی از به ظاهر روشنفکرا هم با زمزمه احترام به عقاید و مذاهب» بهش حمله کردند تا دامن خودشون رو پاک کنند. اما نگفتند که شاید باید کمی روی این قداستی که پیشینیان ما ساختند بازنگری صورت بگیره. هنرمندی که از آسمون نیومده و براومده از همین جامعه است و بعد از انقلاب به دنیا اومده و زاده همین ایدئولوژی حاکم و فرهنگ عمومی همین جامعه شیعی دوازده امامیه که شعار عدالت و انسانیت و برتری و خاتم‌النبیین بودن و برای هرچیزی راهکار داشتنش گوش فلک و خودمون رو پر و کَر کرده. 

موسی گفت آیا حق را که به سوی شما آمده سحر می‏‌شمرید؟ این سحر است؟ در حالی که ساحران رستگار (و پیروز) نمی‌‏شوند؟ گفتند آیا آمده‌‏ای که ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم منصرف سازی، و بزرگی (و ریاست) در روی زمین از آن شما باشد؟ ما به شما ایمان نمی‌آوریم!
سوره یونس - آیه ۷۷ و ۷۸

عموماً برخورد ما با آثار هنری توی این مملکت از این روزنه بوده که آیا این اثر چیزی که حالا هستیم رو تایید می‌کنه یا نه. اگه آره که خب کاری باهاش نداریم چون اونم با ما کاری نداره. اگه دلش برامون می‌سوزه و میگه تقصیر ما نیست که این‌قدر مهوع شدیم، خیلی خیلی دمش گرم. هنر یعنی همین. اما اگه قراره ما رو زیر سوال ببره و همه چیز رو گردن ما بندازه، تمام قد باهاش مخالفت می‌کنیم و همه جوره بهش می‌توپیم. تخریبچیا توی چنین مواقعی اون‌قدر با سوالات و تردید‌ها و یادآوریا و نهیباشون نیشمون می‌زنند که به خودمون بیایم. نیشی که مثل زنبورای عسل قبل از هر چیز به مرگ خودشون ختم می‌شه.


اینکه یه گلبول قرمز خاص سه ماه در منه و بعدش می‌میره چقدر برام مهمه؟ اینکه توی این سه ماه چه خدماتی به من کرده و چی بهش گذشته، چقدر برام اهمیت داره؟ آیا بعد مرگش براش مراسم یاد بود می‌گیرم؟ آیا ازش قدردانی می‌کنم که در راستای زنده موندن من این همه تلاش کرده؟ آیا جهان من قبل و بعد از مرگ اون سلول هیچ تفاوتی کرده؟ بعد مرگش اون سلول به بهشت میره یا به جهنم؟ چقدر به اصول اخلاقی یا مذهبی یا سلولی خودش پایبند بوده؟ آیا جهان در رابطه با این سلول عدالت رو اجرا کرده؟ چرا باید یه سلول عصبی تمام ۸۵۸ ماه عمر این بدن، زنده باشه و از ماحصل تلاش سلولای دیگه استفاده کنه؟ چه فرقی با سلولای دیگه داره؟ مثلا یه سلول روده که سه روز توی بدترین شرایط عمر می‌گذرونه و درنهایت هم در کثافت می‌میره آیا حق نداره در اندیشه این سوال باشه که واقعا این بودن به چه معناست؟ چرا من باید از ابتدا به جای یه سلول عصبی یه سلول روده‌ای متولد بشم؟ آیا موجودی که من درونش دارم جون می‌کَنم ارزشی برای رنج‌های من قائله؟ آیا این رنج‌ها روزی بهش ارج نهاده میشه؟ آیا بدن دیگه‌ای برای برقراری عدالت و جبران این رنج‌ها خواهد بود؟ اگر هستی تنها محدود به همین بدن باشه چی؟ کیفیتِ بودنِ من در کجای این بدن به ثبت می‌رسه؟ آیا صاحب این بدن من رو به هیچ جای خودش می‌گیره؟ اگه ازش بخوام نجاتم بده، آیا گوش شنوایی داره که دعام رو اجابت کنه؟ آیا در چیزی که حالا هستم خودم و اشتباهاتم دخالتی داشتند یا یه جبر کلی از جانب صاحب این بدن برش حاکمه؟ این عمر کوتاه و بی‌کیفیت تاوان کدوم یک از گناهان منه؟ اینکه من الان یه سلول روده‌ایم یعنی لیاقتم همین بوده و استحقاق بیشتر از این رو ندارم؟ آیا ممکنه با تلاش خودم به یه سلول عصبی تبدیل بشم؟»

ما شاید اونقدر که فک می‌کنیم برای خدا جدی نیستیم. شاید بود و نبود و چطور بودنمون چندان هم برای خدا دغدغه نباشه. ما فک می‌کنیم خدا هیچ‌کاری به جز توجه به ما و پرداختن به ما نداره؛ اما به نظرم این‌قدرم ماجرا براش مهم نیست که هیچ، کلا ماجرا براش از حیّز انتفاع ساقط شده انگار.


بهنام جان برای آرامش بیشتر باید یه سری هرگزها رو توی زندگیت بپذیری و آبژه‌هاشون رو تا کنی و مثل صنم بذاری توی یکی از اتاقای متروک قلبت و دیگه هم بهشون سر نزنی:

  • تو هرگز قرار نیست کتابای هستی و زمان و یولیسز رو به زبون اصلی بخونی و از لذت تحیر دست‌افشان بشی.
  • تو هرگز بلاگر پرمخاطبی مثل علیرضا مجیدی نمی‌شی، چون اساسا انسان در اقلیت و منزوی هستی و با تمام قلّت انگاره‌هات اهل پروموت و سوشیال مدیا و دادار دودورهای متداولش هم نیستی. مثل نیلوفر نیک‌بنیاد هم نیستی که بویی از کاریزما برده باشی. خدایی بی‌خیال.
  • تو هرگز توییترر پرفالوئری نمی‌شی؛ چون اهل اظهارنظرای آنی و نمک‌ریزی‌های گاه و بیگاه با موضوعات از قوز تا شقیقه و باندبازی‌های متداولش نیستی. 
  • تو هرگز آدم آکادمیکی نمی‌شی؛ چراکه از قالب و روال و چهارچوب بیزاری و آزادی‌خواهی و اختیارطلبی افراطیت در محیط‌های آکادمیک پذیرفتنی نیست. دیگه با وسوسه ادامه تحصیل و تغییر رشته و روانشناسی خودت رو عذاب نده. واسه حرفای بقیه توی این زمینه هم یه گوشت در باشه، یه گوشت دروازه.
  • تو هرگز قرار نیست مثل محمد و مجید و سعید و اصغر و میلاد عین بچه آدم یه رابطه رو شروع کنی و اون‌ور داستانم همه‌جوره باهات راه بیاد و تهشم زَوَجکم بشه. چون در کل مشکلات روانی و خلقی و ارتباطی جدی داری که مطمئنی بعد ایجاد رابطه اون بنده خدا رو هم به بیزاری یا نابودی می‌کشونی و به یه نحوی آزارش می‌دی. پس دست از سرکوفت زدن به خودت بردار و یه بار برای همیشه این موضوع رو بپذیر و یه نفس عمیق بکش. حافظم خیلی جدی نگیر. شب یلدایی داغ بود و یه چیزی گفت.
  • تو هرگز قرار نیست داستان‌نویس یا شاعر بشی. راوی تخیلاتت در حد فرار از پوچی آنی جهان یاریت می‌کنه ولی توقع نویسندگی و شاعری دیگه خیلی بیجا و آرمانی و زیادخواهیه. اینم بی‌زحمت تاکن بذار یه گوشه تا کمتر آزورده خاطر بشی.
  • تو هرگز پات رو از این کشور بیرون نمی‌ذاری. انقدر خودت رو به در و دیوار نزن. اون‌ور واسه کساییه که به سقف این‌ور رسیدند و می‌رند که بتونند اونجا بیشتر اوج بگیرند. تویی که حتی توی توهماتت هم به نزدیکیای همین سقف کوتاه نمی‌تونی برسی، اینجا و اونجا واست توفیری نمی‌کنه.
  • هرگز قرار نیست ناگهان معجزه‌ای توی زندگیت رخ بده و تو رو از این رو به اون رو بکنه. نه تو آدم معجزه گرفتنی، نه این دوره دوره اعجازه و نه دیگه خدا اون شور و شوق سابق رو واسه معجزه داره. دنبال بازنشستگیه. راحتش بذار و با لارویتت بساز. 

توی بدن هر موجود زنده یه سری ژن به اسم هاکس وجود داره که شکل و هیئت کلی اون موجود رو مشخص می‌کنه. مثلا اینکه ما دو تا چشم جلوی صورتمون داشته باشیم نه مثل عنکبوت هشتا چشم اطراف سرمون، اینکه بالای چشممون ابرو باشه، اینکه دوتا دست در طرفین داشته باشیم، اینکه رویش موها تا کجا باشه و همه ویژگی‌های ظاهری دیگه. 

حالا نکته جالب ماجرا درباره موجوداتیه که در طی مراحل رشد دچار دگردیسی می‌شن؛ مثل قورباغه و مگس و پروانه و. این موجودات چند سری ژن هاکس دارند که به وسیله پوشش‌هایی از هم جدا شدند. مثلا مگس سه نوع دگردیسی داره: لارو، شفیره و مگس. وقتی لاروه، ژن‌های هاکس مربوط به لارو بودنش فعاله و دو سری ژن دیگه درون یه پوشش محافظ نگه داشته میشه تا وقتی که به مرحله شفیرگی برسه. اون وقت ژن‌های هاکس مربوط به شفیرگی فعال میشه و دو سری ژن دیگه درون پرده نگه داشته می‌شند. و درنهایت هم ژن‌های هاکس مگس فعال میشه.

حالا فکر کنید به لارو مگس بگید که یه روزی اونم می‌تونه پرواز کنه. به نظرتون چه برخوردی می‌تونه داشته باشه؟ من که می‌گم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهتون می‌کنه  و یه تو باد کدوم معده‌ای؟!» بهتون می‌گه و به سینه‌خیز رفتنش روی شاخه درخت ادامه می‌ده. از نظر اون با ژن‌های هاکس فعلیش چنین تفکری مسخره و غیرممکن به نظر می‌رسه. اما خبر نداره که چه ژن‌های هاکس دیگه‌ای درونش مخفی شده و به موقع قراره ظاهر بشه و اون رو شگفت‌زده بکنه. حالا شما همین رو تعمیم بدید به آدما و مراحل و مقاطع مختلف زندگیشون.


به بدنم که نگاه می‌کنم نشونه‌های متفاوتی از مقاطع مختلف زندگی رو روش می‌بینم. مثل این جای زخم کهنه روی پا که موتور از روش رد شده، مثل این دنده شکسته و کج جوش خورده که یادگار افتادن از بلندیه، مثل این جای بخیه روی شقیقه که یادگار افتادن از روی موتوره، مثل این زخم چشم که یادگار یه دعوای بچگونه است، مثل این جای محو سوختگی روی کمر که یادگار ریختن زغال توی یه عروسیه و مثل این تار موی سفیدی که امروز توی آینه خودنمایی کرد و می‌تونه یادگار تموم اتفاقاتی باشه که افتاده و هیچ‌کس ازشون خبردار نشده جز خودم. یه جورایی شاید بشه گفت یادگار یه زخم روحیه که بالاخره یه راه بروزی برای خودش پیدا کرده. شاید یه یادگاری از یه ناگفتنیه. چقدر گذشت و چی گذشت که این‌طوری برگشت به ما.


ما به داغ عشقبازی‎ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک‎پرانی می‎کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می‎کند
طفل بودم کی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می‎کند با ما نهانی می‎کند
می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند
شهریار

سلام. الان که اینو می‌خونی احتمالا دیگه برای هم عادی شدید. کنار زدن موی جلوی صورتش با انگشت اشاره‌ دیگه ته دلت رو قنج نمی‌اندازه. احتمالا دیگه براش قسمتای قشنگ کتابا رو نمی‌خونی و دیگه اون هم ازت نمی‌خواد که براش از ابتهاج و قیصر بخونی. دیگه بهت نمی‌گه که از شعر خوندنت کیف می‌کنه. دیگه یادت رفته که چقدر از اینکه جای واکسن بچگیش رو ببوسی لذت می‌بره. لابد یادش رفته که دست کشیدنش روی جای بخیه عمل ناخنت چقدر آرومت می‌کنه. شاید دیگه اون روسری زمینه سفید گل و بته دار رو به خاطر تو لبنانی نمی‌بنده. تو هم شاید دیگه خیلی برات مهم نیست که اون از باز بودن دکمه آستینات چقدر بدش میاد. لابد دیگه به سلیقه همدیگه لباس نمی‌پوشید. لابد دیگه دنبال سهم خودتون از زندگی هستید و به چشم مانع و مزاحم به همدیگه نگاه می‌کنید. حتما الان دیگه چشماتون فقط عیبای همدیگه رو می‌بینه. لابد از اینکه دست توی دماغت می‌کنی ازت نفرت داره، از اَخ و تُف سرصبحت عقش می‌گیره. احتمالا تو هم از موهای همیشه چربش بدت میاد. لابد وقتی که داری کتاب می‌خونی از صدای خیار خوردنش اعصابت خرد میشه. شاید از اینکه همیشه سرش توی موبایلشه ناراحتی. شاید دل پری از ولخرجیش داری. شاید اون تو رو خیلی کسل‌کننده می‌دونه. 

اما. اما یه لحظه صبر کن و منو به یادت بیار. آره من. منی که امروز این نامه رو برات می‌نویسم فراموش نکن. منی که احساس می‌کنم توی سینه‌ام یه سیاهچاله دارم. منی که از تنهایی دارم سرم رو به میله‌های این زندون تن می‌کوبم و خدا خدا می‌کنم که کی اونو پیدا می‌کنم. همونی که حالا کنارته. حتما پیش خودت می‌گی پسر تو خیلی خامی و همه چیز رو نمی‌فهمی». اما منم می‌دونم که هر آدمی مجموعه‌ای از خوبیا و بدیاست و اوایل زندگی فقط خوبیا پررنگه و اواسطش فقط بدیا. ولی با همه اینا دارم به هر دستاویزی چنگ میزم تا اونو پیدا کنم. انگار دنبال یه چیزی هستم که گمش کردم. پس اگه تو گمشده‌ام رو پیدا کردی همین‌ حالا از طرف من محکم بغلش کن و آروم پیشونیش رو ببوس و با همه خوبیا و بدیا قدرش رو بدون. هیچ وقت یادت نره که یک دقیقه بودنش به ده‌ها سال نبودنش می‌ارزه. 

یه تنهای دلسوز تو

یه بهنام ۲۵ساله


میدونید که قبل از گالیله و کوپرنیک مردم زمین رو مرکز این جهان می‌دونستند. درصورتی که مسخره بودن این تفکر برای ما الان خیلی واضحه. تا حالا به این فکر کردید که با فرض مرکزیت زمین حرکت سایر سیارات چطوری دیده می‌شده؟ 

اگه به دو سیستم زمین‌مرکزی و خورشید‌مرکزی نگاه کنیم می‌بینیم که اولی یه مجموعه آشفته و متقاطع به نظر میاد (تصویر راست) در حالی که دومی یه مجموعه منظم و موازی جلوه می‌کنه (تصویر چپ). مگه هر دوی اینا یه منظومه واحد نیستند، پس چرا یکی بی‌صاحب و هرکی به هرکی به نظر میاد گو اینکه هر لحظه ممکنه با هم برخورد کنند و اون‌ یکی امن و مطمئن و نظام‌مند دیده می‌شه؟ خب در حقیقت فرقشون در اینه که توی سیستم اول از زمین این هیاهو رو تماشا می‌کنیم و توی سیستم دوم از خورشید به این منظومه نگاه می‌کنیم. 

پس اگه کلی سبک‌زندگی و تفکر نامربوط و متضاد و نامعقول اطرافمون رو پر کرده، ااماً به این معنا نیست که اکثر اونا رفتار اشتباه یا نامتعارفی دارن که باید اصلاح یا حذف بشه؛ شاید ما روی سیاره اشتباهی نشستیم و بهشون نگاه می‌کنیم. بازم تأکید می‌کنم که شاید.


خیلی از ماها قرار نبود زنده باشیم اگه قانون بقا و تکامل مسیر همیشگیش رو می‌رفت. پیشرفت تمدن و پزشکی به هر آدم ناتوان و ضعیفی که از نظر تکاملی توانایی زیست رو نداشت اجازه بودن و ادامه حیات و از اون بدتر تکثیر ژن‌هاش رو داد. و عجیب‌تر اینکه ضعیف‌ترها تمایل بیشتری هم به تکثیر خودشون داشتند. پس احتمال اینکه هر کدوم از ما وارث یکی از این ژن‌های معیوب باشیم و ندونیم واسه چی زنده‌ایم، خیلی خیلی خیلی زیاده. طبیعیه ندونیم چرا زنده‌ایم و هدف از بودن ما چیه؛ چون از اولم قرار نبوده که باشیم.


جنون گرفته تنم را به جستجوی کسی که نرفته، بازنیامد. سوار بر اتو.بوها. پیاده از اتوبوسم، دو چشمِ باز به ایستگاه. کجای شهرِ شلوغی عزیزِ آدم و حوّا! خطوط ویژه‌ و ماشین، سیاهِ متروی توحید؛ تمام شهر همین است: نبودنِ تو و تردید. بیا و رهگذری کن. بیا و چتر نگهدار. نرو، امید نمیران. نرو و پای نگهدار. تو کیستی که حضورت، تمام وزن و قوافی، تمام شعر و تباهی، تمام کوچه، دوراهی، تمام طول قدم‌ها، تمام عرض تناهی به انتظار نشستند برانیم ز سیاهی؟ نمی‌شود و نباید که دل به بود» ببندم. نیامدی و بخشکید گلم و باز بخندم؟



سختی‌های زیادی در زندگی‌ام نکشیدم و این را از زمان سربازی فهمیدم که شکل‌های تلخ‌تر و غیرقابل‌تحمل‌تری را با چشمانم دیدم. اما یک چیز را خوب می‌دانم و آن این است که امیدوارم پس از مرگم به بهانه تناسخ یا هر مزخرف دیگری هیچ موجودی زندگی در پوست من را تجربه نکند. پوستی که هرگز با دستان معشوقی لمس نشد. پوستی که دستانِ آن که نباید لمسش کرد. پوستی که خیلی‌وقت‌ها گنجایش این روح را نداشت و لبریزش کرد. پوستی که خیلی‌وقت‌ها از خودش متنفر بود به خاطر آزارهایی که به دیگران داده بود، به خاطر صراحت بیجایی که به کار بسته بود، به خاطر وقت‌هایی که زور شنید و پاسخ نداد، به خاطر سازش دیوانه‌وارش با شرایطی که باید ایستاد و نه گفت اما او نشست و چشم گفت، به خاطر دل‌هایی که نابجا بست، به خاطر اشک‌هایی که نابجا ریخت، به خاطر تلاش‌هایی که نابجا کرد و نتایجی که نگرفت، به خاطر خنده‌هایی که نکرد، به خاطر راهی که نرفت. پوستی که تمام سهمش از بودن تنها و تنها ۲۳ دقیقه بود. 

چه ساده‌دل بود آن که فکر می‌کرد اگر به سراغ دانستن برود نگاهی وسیع به جهان خواهد یافت و به خاطر به اشتراک گذاشتن چنین نگاهی ارج نهاده خواهد شد. حال آنکه  به هیچ نگاه وسیعی نرسیده بود و تنها نگاه سیاهش را تیره‌تر کرده بود و از دانستن مشمئز شده بود. بدا به حال آنکه نمی‌خواهد بپذیرد قرار نبوده گه خاصی بشود و کار خاصی را در این جهان لعنتی صورت بدهد. بدا به حال آنکه تنها گریزگاهش نوشتن است و تنها ارتباطاتش با چند کاربر بی‌نام و نشان مجازی. بدا به حال آنکه درون‌گرا زاده شد، درون‌گرا زیست و درون‌گرا از جهان رفت. بدا به حال آنکه تنهایی بخشی از دی‌ان‌ایش بود. بدا به حال آنکه یاد نگرفت با بازیچه‌های انسانی جهان بازی کند و رغبتی به زن و فرزندان و دارایی داشته باشد. بدا به حال آنکه یاد نگرفت چیزی از جهان بخواهد. بدا به حال آنکه آن‌قدر به خدا اعتقاد داشت که جرئت خلاص کردن خودش را نداشت و آن‌قدر به او بی‌اعتقاد بود که امید یاری‌اش را نداشت. بدا به حال آنکه زیر توقعات خودش از خودش له شد. بدا به حال آنکه به جای شادی از وصال دیگران، تنها طعم حسرت زیر دندانش آمد. بدا به حال آنکه دیگر همین نوشتن هم برایش از طعم افتاده و بیات شده است.


 به نظرات پاسخ داده نمی‌شود.


صادقانه که به خودم نگاه می‌کنم می‌بینم هر آن چیز غیراکتسابی‌ که می‌شد برای شروع یک زندگی به کسی داد، به من داده شده: سلامت جسمانی، خانواده، ظاهر زیبا و متناسب، هوش و استعداد کافی و. اما با وجود همه این‌ها من شادکام نیستم؛ چون گیر کار جای دیگری‌ست. گیر اینجاست که خدا تمام سهم خودش را گذاشته روی میز، اما من از گذاشتن سهم خودم طفره رفته‌ام. هرگز قدم از قدم برنداشتم. فقط ایستادم و بررسی کردم، تحلیل کردم، نقد کردم. و عجیب اینکه کار نکرده را نقد و تحلیل کردم. برای کار نکرده خودم را بازخواست کردم. برای از دست رفتن آرزویی مرثیه خواندم که تلاشی برایش نکرده بودم. از ساختن سریال از روی ایده‌ای برزخ شدم که حتی یک خطش را هم ننوشته بودم و تنها در خیالاتم به آن فکر کرده بودم. تمام نخواستن‌هایم نه از سر زهد که از نتوانستن است؛ که اگر فرصت توانستن فراهم شود از همه بیشتر و بهتر خواهم خواست. اصلا هم زیاد می‌خواهم و هم همه را باهم می‌خواهم.

خواستم بگویم قدر بیست و پنج سال نق‌زدن و دری‌وری گفتن و طلبکار بودن بدهکارم به او؛ اما دیدم همین نگاه هم لحظه‌ایست و بابت نق‌زدن‌ها و چرت‌وپرت‌های آینده هم باید شرمنده باشم. و بدی ماجرا اینجاست که او برعکس ما، آدم‌ها را نقطه به نقطه نمی‌بیند؛ بلکه آدم‌ها را در طول محور زمان می‌نگرد. پس در آن تابع نوارقلبیِ همیشه زیر نمودار، این یکی-دو نقطهٔ روی محور صفر خیلی به چشم نمی‌آید. فقط این‌ها را نوشتم تا سندی باشد برای خودم که بدانم فارغ از آنچه که در گذشته و آینده بوده و خواهم بود، تنها و تنها من مسئولم. اگر آن‌وری هم باشد زبانم حسابی کوتاه است. به خاطر هر آنچه که داشتم و هر آنچه که نکردم همچون سگ پاسوخته باید به خودم بپیچم. غمی! تو هیچ‌کاری برای خودت نکردی و برای این تلاش نکرده حق نداری از هیچ‌کس و هیچ‌چیز طلبکار باشی جز خودت. تو هنوز طلبت را با خودت هم صاف نکردی که چشمت به بدهی دیگران باشد. خلاصه که گند زدی اخوی. و این یک جمله خبری ساده نیست. این جمله کم‌کم تو را می‌بلعد، هضم می‌کند، جذب می‌کند و تفاله‌ات را دفع می‌کند. بدا به روزگار دفع شدنت.


گم شدم در بحر حیرت ناگهان

زین همه سرگشتگی بازم رهان

در میان بحر گردون مانده‌ام

وز درون پرده بیرون مانده‌ام

بنده را زین بحر نامحرم برآر

تو درافکندی مرا تو هم برآر

نفس من بگرفت سر تا پای من

گر نگیری دست من ای وای من

جانم آلودست از بیهودگی

من ندارم طاقت آلودگی

یا ازین آلودگی پاکم بکن

یا نه در خونم کش و خاکم بکن

خلق ترسند از تو، من ترسم ز خود

کز تو نیکو دیده‌ام از خویش بد

مرده‌ای‌ام می‌روم بر روی خاک

زنده گردان جانم ای جانبخش پاک

عفو کن دون همتی‌های مرا

محو کن بی‌حرمتی‌های مرا

مبتلای خویش و حیران توم

گر بدم گر نیک هم زان توم

یک نظر سوی دل پر خونم آر

وز میان این همه بیرونم آر

یا رب آگاهی ز یا رب»های من

حاضری در ماتم شب‌های من

ماتمم از حد بشد سوری فرست

در میان ظلمتم نوری فرست

پای‌مرد من در این ماتم تو باش

کس ندارم دست‌گیرم هم تو باش

روی آن دارم که همراهی کنی

می‌توانی کرد اگر خواهی کنی.


این‌طور نیست که آدما نتونند دوباره عاشق بشند یا وقتی بزرگ می‌شند دلدادگی رو فراموش کنند؛ اما از یه جایی به بعد دیدی بهت گفتم» عقلت به قلبت پرتکرارتر میشه. از یه جایی به بعد به عقلت بیشتر اعتماد می‌کنی تا به قلبت؛ چون شاید تو رو از مسیرای خسته‌کننده و بی‌منظره ببره ولی حداقل می‌تونی دلگرم باشی که تا آخر پشتت رو خالی نمی‌کنه و مثل قلبت وسط راه فرمون رو دست تو نمیده که باقیش با خودت». اما با همه اینا حق با محمود درویشه:


گاهی در وجودمان 
به قبرستانی محتاجیم 
برای چیزهایی که 
در درونمان می‌میرند.

با خوندن نوشته یکی مونده به آخر لافکادیو داشتم به پیش‌شرط‌های خودم برای ازدواج فکر می‌کردم که از جمله مهم‌تریناش بچه‌دار نشدن و مهریه به اندازه وسع و عروسی نگرفتن و استفاده از پولش برای امور خیرتر بود. دیدم من اگه ایدز داشتم راحت‌تر می‌تونستم ازدواج کنم تا با این پیش‌شرط‌ها. خلاصه هیچی دیگه نشستم دارم ماستم رو با بربری می‌خورم و تقوای الهیم رو پیشه می‌کنم. [تعداد دنبال‌کنندگان دختر را می‌شمرد]


پاورقی۱: اگه توی مسیر بین مترو مصلی تا خود نمایشگاه دیدید یکی بالای یه درخت توته، هم خودش می‌خوره و هم برای پایینیا شاخه می‌ته اون منم. فقط به روم نیارید. توتتون رو بخورید و برید.

پاورقی۲: کدومتون بود می‌گفت بهار خوبه فقط یه کم گرمه؟ اگه دستم بهش برسه یه کمربند انفجاری می‌بندم به خودم و می‌پرم بغلش می‌کنم بفهمه گرمای واقعی یعنی چی (اصلا شاید قسمت شد و قبل انتحار به تفاهم رسیدیم). فقط خواستم از این تریبون اعلام کنم عامل تغییر اقلیم تویی گازهای گلخونه‌ای ادات رو در میارن. بیا هی گفتید چرا پشت بلندگو نمی‌گی اینم پشت بلندگو!!!


 اول: می‌دونیم که سرعت نور تقریبا ۳۰۰٬۰۰۰ کیلومتر بر ثانیه است. فاصله خورشید تا زمین هم نزدیک به ۱۵۰٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتره. پس با یه تقسیم ساده متوجه می‌شیم که نور جدا شده از سطح خورشید حدود ۵۰۰ ثانیه یا ۸٫۳ دقیقه طول می‌کشه تا به زمین برسه. 

 دوم: از طرف دیگه تصویری که ما از یه جسم می‌بینیم حاصل نوریه که از سطح اون جسم منعکس یا جدا شده و درنهایت اون نور به شبکیه چشم ما رسیده. بنابراین وقتی ما داریم به خورشید نگاه می‌کنیم در حقیقت داریم نورهایی رو می‌بینیم که ۸ دقیقه پیش از سطح خورشید جدا شدند و بعد از طی حدود ۱۵۰ میلیون کیلومتر حالا تازه به چشم ما رسیدند. به عبارت دیگه چیزی که ما می‌بینیم تصویر ۸ دقیقه پیش خورشیده نه تصویر همین حالاش. یعنی اگه همین حالا خورشید منفجر بشه و یهو خاموش بشه ما ۸ دقیقه بعد اون انفجار یا خاموشی رو می‌بینیم و متوجهش می‌شیم.

 سوم: از طرف دیگه وقتی می‌گن یه ستاره یا کهکشان یه سال نوری با ما فاصله داره یعنی اینکه اگه با سرعت نور حرکت کنیم یه سال طول می‌کشه تا به اونجا برسیم. نتیجه دیگه این حرف هم اینه که خود نوری هم که از سطح اون کهکشان یا ستاره جدا می‌شه، یه سال طول می‌کشه تا به زمین برسه. بنابراین وقتی داریم به اون ستاره یا کهکشان نگاه می‌کنیم در واقع داریم تصویر یه سال پیش اون رو می‌بینیم.

 چهارم: ستاره پروکسیما قنطورس نزدیک‌ترین ستاره به ما بعد از خورشیده که حدود ۴ سال نوری با ما فاصله داره. پس وقتی بهش نگاه می‌کنیم تصویر ۴ سال پیش اون رو می‌بینیم. از قضا این ستاره یه سیاره هم داره که اسمش رو گذاشتن پروکسیما قنطورس بی. حالا بیاید فرض کنیم توی اون سیاره یکی مثل ما وجود داره که اونم داره بهمون نگاه می‌کنه. اون چی می‌بینه؟ اونم داره ۴ سال پیش ما رو می‌بینه. یعنی اون داره غمی رو می‌بینه که درگیره دانشگاهشه و هنوز سربازی نرفته، هنوز اوباما سر کاره، هنوز کسی اسم مکرون و ترامپ به گوشش نخورده. 

 پنجم: حالا اگه از ستاره عیوق که ۴۳ سال نوری با ما فاصله داره به زمین نگاه کنیم چی می‌بینیم؟ خیلی از ماها هنوز متولد نشدیم، هنوز چیزی به اسم اینترنت و وبلاگ‌نویسی و سیلی ولی وجود نداره، کارتر داره خودش رو برای انتخابات حاضر می‌کنه، جمعیت کره زمین نصف تعداد الانشه، کمتر کسی فکر می‌کنه امپراتوری عظیمی مثل اتحاد جماهیر شوروی و نظام پادشاهی ایران ممکنه چند صباح دیگه دچار فروپاشی بشه.

 ششم: حالا اگه از ستاره قطبی که ۴۳۳ سال نوری باهامون فاصله داره به خودمون نگاه کنیم چی می‌بینیم؟ ۴۳۳ سال پیش، این کره خاکی داشته چه چیزی رو تجربه می‌کرده؟ کوتوله دب اکبر دو که ۹۸هزار سال نوری با ما فاصله داره چطور؟ از اونجا ۹۸هزار سال پیش این سرزمین چطور دیده میشه؟  اگه از آندرومدای دو که ۲میلیون سال نوری باهامون فاصله داره به این سیاره نگاه کنیم چی می‌بینیم؟ آیا هنوزم ما موجودات غالب این سرزمین هستیم؟ 

 هفتم: این کهکشان محقر راه شیری حدود ۳۰۰ میلیارد ستاره داره که هر کدومش توی فاصله‌های متفاوتی از ما قرار دارند. فک کنید روی هر کدومشون یه دوربین بود که در حال ضبط وقایع زمین ما بود. اون‌طوری توی هر کدومشون می‌تونستیم مقاطع مختلفی از تاریخ این کره رو در همین لحظه ببینیم. انگار گذشته در حال انتشار در کیهانه. فقط باید ابزار لازم برای به دام انداختن اون گذشته رو داشته باشیم. اون گذشته هنوز از بین نرفته؛ بلکه به همراه نوری که ما رو ترک کرده همین‌طوری داره از ما دور و دورتر میشه و در کیهان به پیش میره.

 هشتم: از طرف دیگه وقتی به یه سیاره دور دست نگاه می‌کنیم و حیاتی درش نمی‌بینیم، ااما به این معنا نیست که در حال حاضر هم در اون سیاره حیاتی ایجاد نشده و تکامل پیدا نکرده. شاید ما فقط داریم به تاریخ چند میلیون سال پیش اون سرزمین نگاه می‌کنیم. سرزمینی که شاید الان خیلی توسعه پیدا کرده و در اوج شکوفایی حیاته.


داستان این لونه که یادتونه. بعد از چند بار تخم‌گذاری ناموفق بالاخره امسال تونستند دوتا جوجه بزرگ کنند که متأسفانه یکیشون دم‌دمای صبح به خاطر تمرین پرواز افتاده بود پایین و روزی گربه محلمون شده بود. اما ایشون پشت آشغالی موضع گرفته بود و دوباره برگردونده شد به لونه‌اش. عکس برای سه-چهار روز پیشه. الان دیگه ایشونم پر زده و رفته دنبال تقدیرش.


  • پسوند شباهت؟
  • سا.
  • باریکلا. خوشم اومد. تازه می‌خواستم بگم دو حرفیه. 
  • مثل مهسا. یعنی شبیه به ماه.
  • ای شیطون! حالا چرا دقیقا این اسم توی ذهنت بود؟
  • همین‌طوری.
  • باشه. مام گوشامون مخملی.
  • [اسم‌های مشابه از ذهنش می‌گذرند: مهدیس، مهوش، مهرو، مه‌لقا، مهشید، مهتاب، ماهرخ، ماهور، ماه‌چهره.] واقعا چرا این اسم؟
  • از من می‌پرسی؟
  • نه. از خودم پرسیدم.
  • قشنگ رد دادی تو.

وقتی که می‌دیدم دکتر میم از سفر با همسرش حرف می‌زنه یه چیزی در درونم نمی‌خواست اون نوشته رو بپذیره. نمی‌ذاشت از اون نوشته خوشم بیاد. وقتی نیکولا خبر ازدواجش رو داد از اون به بعد اون حس نذاشت نوشته‌هاش رو درک کنم و ازش لذت ببرم. از وقتی یلدا همراه آووکادو می‌نویسه دیگه اون حس نمی‌ذاره به اون وبلاگ سربزنم. انگار موقع خوندن هی می‌خوابوند زیر گوشم. وقتی گندم ازدواج کرد طنازیش دیگه مزه‌ای برای من نداشت. وقتی بانوچه ازدواج کرد دیگه حوصله نوشته‌های طولانیش رو نداشتم. وبلاگایی که می‌خونم با خودم می‌گم خدا کنه همه‌شون به خواسته دلشون برسن اما ته مهای وجودم اون حس جلوم چهارزانو می‌شینه و به حرف میاد که: اگه لافکادیو به دلبرش برسه چی؟ اگه شباهنگ به مرادش برسه؟ اگه آسوکا به تو» برسه؟ اگه نسرین به او» برسه؟ اگه مریم به کراشش برسه چی؟ اون‌وقت از تنهایی و درک نشدن دق نمی‌کنی و نمی‌میری؟ اون‌وقت دیگه توجیهات تنهاییت بی‌معنا نمیشه؟ اتحادیه بی‌صنم‌هات خلوت نمیشه؟ ترس برت نمی‌داره؟ اون‌وقت از تورم اون حس خفه نمی‌شی؟ نمی‌ترکی؟ 

نمی‌دونم باید اسمش رو چی بذارم: عقده، بخل، حسادت، فرافکنی، بی‌جنبگی، حقارت؟ واقعا نمی‌دونم. چیزی که می‌دونم اینه که خیلی چیز گندیه. از یه بخش خیلی تاریک از وجودم میاد و بودنش به شدت آزاردهنده‌ است. کاش بشه بدون زخم و خون‌ریزی درمانش کرد. کاش بشه ساکتش کرد. کاش حداقل این‌قدر جلوی چشمم نباشه. کاش.


این قاب زیباترین نماییه که در حال حاضر توی زندگیم دارم و هر روز بعد از چشم باز کردن با همین تصویر مواجه می‌شم. شما هم قشنگ‌ترین قابی که در حال حاضر توی زندگیتون دارید با هر شکل و سبکی که دوست دارید به تصویر بکشید و اون رو توی وبلاگتون، با همین عنوان، با بقیه به اشتراک بذارید. بهانه خوبیه برای دیدن زیبایی‌های موجود و ترشح اندکی امید در روحمون. پس همتون دعوتید. لطفا لینک مطلبتون رو هم برای بنده بفرستید تا پایین همین نوشته اضافه کنم. اگر هم وبلاگ ندارید و دوست دارید شرکت کنید ایمیلتون رو بذارید تا از طریق اون، تصویر رو ازتون بگیرم و خودم بارگذاریش کنم و به اسم خودتون اینجا قرارش بدم.

  • نسرین (شباهنگ)


میگن اگه گیاه رو توی گلدون کوچیک بکاری زود شاخ و برگ می‌دوونه؛ چون سریع بی‌خیال امکان گسترش ریشه‌هاش میشه. اما اگه اون رو توی یه گلدون بزرگ بکارید ممکنه تا مدت‌ها خبری از شاخ و برگ جدید نباشه؛ در حالی که اون زیر میرا داره به امر خطیر ریشه‌زایی می‌پردازه. پس اگه ما مردم، خیلی ظاهرساز و ظاهرنگر شدیم یه بخشیش برمی‌گرده به اندازه گلدونی که برامون درنظر گرفتند.


ریچارد پونزی از برادران محترم ه و طرح پونزی منویات ایشون در خصوص نحوه برداشتن کلاه خلق‌الله. (خلافکارم نشدیم اسممون بیوفته سر زبونا) روش این بنده خدا هم این‌طوری بوده که از نفر اول پولی رو تحت عنوان سرمایه‌گذاری در یه فعالیت اقتصادی پرسود و تضمینی دریافت می‌کرد و متعهد میشد در کوتاه مدت سود زیاد و غیرمعقولی رو به ایشون بده. پیش از رسیدن به موعد پرداخت سود نفر اول، از نفر دوم هم با همین بهانه پول می‌گرفت و بخشی از اون رو به اسم سود به نفر اول می‌داد و بقیه رو برمیداشت برای خودش. نفر اول خودش شروع می‌کرد به تبلیغ که فلان جا سرمایه‌گذاری کردم و ماهیانه هم دارم سود باور نکردی فلان دلاریم رو می‌گیرم.» و به این‌ شکل جناب آ سِد پونزی با یه رشد توانی در سرمایه‌گذاری مواجه می‌شد، اون هم با مبالغ به شدت بالا و به اسم فعالیت اقتصادیی که از بیخ وجود خارجی نداشت و فقط حاجیمون با پول سرمایه‌گذارای جدید سود سرمایه‌گذارای قبلی رو پرداخت می‌کرد. این وسط هم دوست عزیزمون سود ناقابل میلیون دلاری خودش رو به جیب می‌زد و بخشندگی خالق و خریت مخلوقات رو شکرگزاری می‌کرد. اما ماجرا اینجاست که وقتی تعداد سرمایه‌گذارا به یه حد بحرانی برسه بعد از یه مدت دیگه نمی‌شه جواب سودخواهیشون رو داد و اونجاست که گند ماجرا درمیاد.
حالا بیاید فرض کنیم زمان عطا شده به ما سرمایه ماست. اینکه من می‌خوام نویسنده بشم، علوم شناختی بخونم، تفریحی به نجوم و فیزیک و فلسفه هم سرکی بکشم، در هفته هم حداقل یه نوشته توی وبلاگم منتشر کنم، مطالب وبلاگای موردعلاقه‌ام رو هم بخونم و نظراتم رو هم براشون بذارم، توی اینستا هم با عکسای خاصم کلی قلب بگیرم، توی توییتر هم جماعت رو از تیکه‌پرونی و طنازی خودم پاره کنم، ۲۵۰ فیلم imdb رو قبل از مرگم ببینم، ۱۰۰۰ کتاب آمازون رو بخونم، ۵۰۴ و ۱۱۰۰ لغت پرکاربرد انگلیسی رو هم حفظ بشم و این لالوها نوکی هم به اشعار مولوی، حافظ، سعدی، عطار، نظامی، صائب، شهریار و ابتهاج بزنم. خب به نظرتون توی این بلبشو که سگ می‌زنه و گربه می‌رقصه چه اتفاقی می‌افته؟ من اول تصمیم می‌گیرم زمانم رو که سرمایه منه برای علوم شناختی اختصاص بدم و هدف اصلیم این باشه. حالا وسط راه می‌بینم دوست دارم چیزایی رو که یاد می‌گیرم یا تحلیل می‌کنم رو یه جایی بنویسم. پس بخشی از زمانی که قرار بود به یادگیری علوم‌شناختی اختصاص بدم رو به نوشتن مطلب و ویرایش و پیرایشش اختصاص می‌دم. لابد می‌خواید بگید همین به یادگیری بیشتر خودت کمک می‌کنه، اما صبر کنید. اگه به همین خلاصه می‌شد حق با شما بود ولی داستان ادامه داره. موقع نوشتن اون مطلب متوجه می‌شم که چقدر کلمات محدودی برای نوشتن توی ذهنم دارم. پس دنبال روش‌های مختلف افزایش دایره واژگان می‌گردم و خوندن داستان و شعر رو راه‌حل می‌بینم. بنابراین شروع می‌کنم به خوندن شعر و داستان. پس باز دارم از اون سرمایه‌ای که قرار بود صرف علوم شناختی و نوشتن یادداشت وبلاگ بشه رو به خوندن ادبیات اختصاص می‌دم. بعد از خوندن اشعار و داستان‌ها کم‌کم چیزایی هم به ذهن خودم می‌رسه و شروع می‌کنم به نوشتن ایده‌هایی که به ذهنم خطور می‌کنه. پس اون زمانی که قرار بود برای علوم شناختی و نوشتن مطالب شناختی و توسعه واژگان مصرف بشه باز بخشیش خرج نوشتن داستان و نوشته‌های موزون میشه. حالا که وقت بیشتری رو برای نوشتن یادداشت‌ها می‌ذاری بازخوردای کمی که می‌گیری به چشمت میاد. کاوشی می‌کنی و متوجه می‌شی که برای بازخورد گرفتن باید بازخورد داد. پس اون زمانی که قرار بود مختص علوم شناختی و یادداشت نویسی و دایره واژگان و کلمه‌بازی باشه بازم سهمیش به خوندن نوشته دیگران و نظرگذاشتن براشون اختصاص پیدا می‌کنه. 
یهو به خودت میای و می‌بینی وسط یه گراف بی‌صاحب سردرگمی و مدام داری سرمایه‌ای که قرار بود به یه هدف اختصاص داده بشه رو خرد خرد بین هدفچه‌های ناتمومت بذل و بخشش می‌کنی؛ اون‌قدری که دیگه سرمایه‌ای برای اون هدف اولیه باقی نمونده و همین‌جاست که تق ماجرا در میاد و تازه متوجه بوی گندی که بالا آوردی، می‌شی. تبریک می‌گم شما تونستی از خودت ی کنی.

این قاب زیباترین نماییه که در حال حاضر توی زندگیم دارم و هر روز بعد از چشم باز کردن با همین تصویر مواجه می‌شم. شما هم قشنگ‌ترین قابی که در حال حاضر توی زندگیتون دارید با هر شکل و سبکی که دوست دارید به تصویر بکشید و اون رو توی وبلاگتون، با همین عنوان، با بقیه به اشتراک بذارید. بهانه خوبیه برای دیدن زیبایی‌های موجود و ترشح اندکی امید در روحمون. پس همتون دعوتید. لطفا لینک مطلبتون رو هم برای بنده بفرستید تا پایین همین نوشته اضافه کنم. اگر هم وبلاگ ندارید و دوست دارید شرکت کنید ایمیلتون رو بذارید تا از طریق اون، تصویر رو ازتون بگیرم و خودم بارگذاریش کنم و به اسم خودتون اینجا قرارش بدم.

  • نسرین (شباهنگ)

  • فاطمه (به هر حال)

  • چوگویک (هوهوشناس)

  • خورشید (پنجره می‌چکد)

  • تسنیم (مونولوگ)

  • زهرا (بدون وبلاگ)


تنها چیزی که اهمیت پیدا کرده توانایی دووم آوردنه. اینکه تا چندسالگی می‌تونی ادامه بدی؟ تا کی می‌تونی این تمایل به نیستی رو به تعویق بندازی؟ تا چندمین یادداشت حذف کردن اینجا رو به تاخیر می‌اندازی؟ توی یادداشت چندم قراره به این نتیجه برسی که از یادداشت‌نویسی هم قرار نیست نصیبی ببری؟ توی چندمین نوشته قراره باور کنی که تو یه نویسنده نیستی؟ از کجا به بعد قراره بپذیری که همه مخاطبات هم کسایی هستند مثل خودت که به نق زدن اعتیاد دارند و دنبال کردنشون به این معنا نیست که تو خیلی خوب می‌نویسی؛ فقط دنبالت می‌کنند چون بهتر از اونا غر می‌زنی و شون می‌کنی.


این روزها دور و برم پر شده از آدم‌هایی که از لابلای کلماتشان بوی مالکیت نمی‌آید. کسانی که وقتی از تحریم‌ها و جنگ احتمالی حرف می‌زنند مرجع ضمیرهایشان سوم شخص است نه اول شخص. نمی‌گویند ما را تحریم کرده، می‌گویند سپاه را تحریم کرده»، ایران را تحریم کرده»، قصد حمله به ایران را دارد»، ایران را تهدید می‌کند»، عمان جواب این‌ها را داده است». خیلی زحمت و مهارت و زمان می‌خواست که ضمیر ما» را از این فرهنگ محو کنند که کردند؛ که صد آفرین به انجام این کار نشدنی؛ که هزار تبریک از اینکه توانستند ما را از کشورمان جداکنند که حالا بتوانیم به راحتی بگوییم دم ترامپ گرم. همین‌طور دارد همه سوراخ سمبه‌های این‌ها را می‌گیرد. خوب دست روی گلویشان گذاشته است و می‌فشارد». خیلی‌هایمان در گوشه‌های گرگ و میش روح و ضمیرناخودآگاهمان پذیرفته‌ایم که اینجا دیگر خاک ما و مُلک اجدادی و مام میهن‌مان نیست. اینجا تمام و کمال متعلق به از ما بهتران» است. کسانی که خاکش را می‌فروشند، آبش را می‌فروشند، نفتش را می‌فروشند، گازش را می‌فروشند، شرفش را می‌فروشند، غیرتش را می‌فروشند، هیبتش را می‌فروشند، حرمتش را می‌فروشند، مردش را می‌فروشند، زنش را می‌فروشند، مغزش را می‌فروشند، عشقش را می‌فروشند. جا داشت که در مقابل کتاب هنر معامله»، جناب میتیکومون هم کتابی با عنوان هنر فروش» می‌نوشتند. البته هزار قرآن به میان، گلاب به رویشان، دور از جان و جهانشان و بلانسبت ایشان که مقامشان اجل از انتقاد و پیشنهاد و سوال و خطاب و شنیدن و مداراست. که همان یکی-دو باری هم که به خاطر من و شما و مردم لطف کردند و تصمیمی گرفتند، برایشان شوکران و هلاهل بود و جام زهر.
خلاصه هرچه که کردند و خوردند و زدند و بردند و دادند و گرفتند نوش جانشان. فقط خواهشاً اگر کسی آمد و پشت دروازه‌های قلعه صف کشید، نیایند و از ناموس و سرزمین و وطن و مقام شامخ شهادت و دست و سر بریده دُرفشانی نکنند و حرمت این واژه‌ها را نریزند. ما که به هرحال دندمان نرم و چشمان کور می‌رویم و می‌ایستیم. اما دست کم به عنوان خواسته دم مرگمان تو را به خدا برای همان چند لحظه ما را خر فرض نکنید. فکر نکنید که گولمان زدید. فکر نکنید که توله‌هایتان را فرستاده‌اید آن‌سر دنیا لای لعبتکان بغلتانیدشان و تاوان گُنده‌گویی‌هایتان را در پاچه امثال من کردید. خاک این سرزمین دو سومش از آن روی بیابانی است که هماره با خون سیراب شده و گیاهانش شرم دارند که از آب آغشته به خونش بنوشند و شاخ و برگ برویانند. کاش قدری از این حیا را شما می‌داشتید. فقط کاش.

 آگهی: به یک کارگر خیلی خیلی خیلی ساده، آشنا به فوتوشاپ، اکسل، ورد، تایپ ده‌انگشتی، نرم‌افزارهای حسابداری، برنامه‌نویسی پایتون و اندروید، نانومواد، سلول‌های بنیادی، آشنا به خط میخی و چینی سنتی، غیرسیگاری، با روابط عمومی بالا، عدم سوء‌پیشینه، همراه با چند برگه سفید امضاء، چند سفته جهت تضمین، ناآشنا به قانون کار و روال‌های قانونی، ترجیحا تو سری خور، با قدرت بدنی بالا جهت انجام امور مختلف و تحمل زندان‌های طویل‌المدت و شلاق‌های ضرب در محل و ۲۹ سال سابقه کار نیازمندیم.

 شرایط: فاقد بیمه، بدون سرویس ایاب و ذهاب، بدون غذا، بدون حقوق و مزایا و حتی بدون روی خوش. 

 ساعت کاری: از ۴ صبح تا هروقت که ما بگیم‌.

 توجه: فقط درصورتی که تمامی شرایط فوق را دارید در ساعات بین ۱۴:۲۰ و ۱۴:۲۱ رزومه خود را پیام کنید. لطفا با شماره فوق تماس نگیرید وگرنه با بدترین لحن برخورد خواهد شد.


یعنی هزارتا جی‌آر‌آر تالکین هم نمی‌تونست چنین لیگ قهرمانانی رو ترتیب بده. اون حذف مفتضحانه رئال و یووه با تیم فوق جوون و عالیه آژاکس. اون از خوش‌شانسیای تاتنهام. اون از باخت عجیب سیتی. اون از کورنر آرنورد. اون از گل دقیقه ۹۵ مورا. الان جمله دیشبم رو برای داداشم دوباره فرستادم وقتی که بهم گفت اون‌ورم که آژاکس میاد بالا بهش گفتم: ‌از یه تیم خوش‌شانس بیشتر باید ترسید تا از یه تیم فوق‌حرفه‌ای». بازی امشب مصداق بارز بهرام که گور می‌گرفتی. بود. آژاکسی که تیمای بزرگ رو توی خونه‌شون نابود می‌کرد خودش توی خونه خودش توسط تیمی که فکرشم نمی‌کرد نابود شد. چقدر خدا این پوچتینو رو دوست داره. 

فینال چه شود. دوتا مربی دوست‌داشتنی در مقابل هم. یعنی هر کدوم ببرند من هم خوشحال می‌شم، هم غمگین. حالا تا ۱۱ خرداد با چی بهارمون رو سر بکنیم آخه؟


نور شدید کور‌کننده‌ای مجبورم می‌کند که چشمانم را ببندم. چشمم را که باز می‌کنم می‌بینم همه ماشین‌های توی خیابان ایستاده‌اند. از راننده می‌پرسم که چه شده؟ می‌گوید نمی‌داند. ماشینش خاموش شده و روشن نمی‌شود و ناگهان صدای مهیبی به گوشم می‌رسد. آن‌قدر بلند که بعد از قطع شدنش همچنان گوشم در حال زنگ‌زدن است. 

گوشم در حال زنگ‌زدن است. فکم را به سختی می‌توانم حرکت بدهم. انگار که جابجا شده است. لب‌های داور را می‌بینم که در حال شمردن است اما صدایش را نمی‌شنوم. به خودم فشار می‌آورم تا بلند شوم ولی با خودم می‌گویم بلند شوی که چه بشود؟ کتک‌های بیشتری بخوری؟ اما تو برای همین به اینجا آمدی. احساس می‌کردی که به کتک خوردن نیاز داری. تا خالی بشوی. اما دیگر بس است. به حد کافی کتک خوردی. قرار نیست که خودت را ناقص کنی. می‌خواهم برای یک بارم که شده یک اشتباه بزرگ در زندگیم انجام بدهم. از اینکه حتی اشتباهاتم نیز کوچک و متوسط باشد خسته شدم. آخر با کتک خوردن در این رینگ هم اشتباه قابل توجهی نمی‌کنی. فقط برای چند دقیقه نقش کیسه‌بکس این آدم را ایفا می‌کنی. اشکالی ندارد. قرار نیست که برای دیگران اشتباه بزرگی به نظر برسد. همین که پیش خودم بگویم همین است. بالاخره یک خریت بزرگ انجام دادم» بس‌ام است. 

بس‌ام است دیگر. هر گورستانی که می‌خواهی برو. برایم مهم نیست. فقط برو. دیگر خسته شدم از اینکه همیشه دست پایین را بگیرم. سکوت کنم که مبادا ناراحت نشوی. خسته شدم که در هر موضوعی حتی در نزد خودم نیز به تو حق بدهم و بگویم راست می‌گوید. باید دقت بیشتری می‌کردم». نمی‌شود که تمام اشتباهات آدم‌های دور و برم به گردن من باشد و آن‌ها کوچک‌ترین احساسی از شراکت در این اشتباهات را نداشته باشند. خسته شدم از اینکه در هر رابطه‌ای پس از هر مشکلی انگشت اتهام خودم هم به سوی خودم باشد. یعنی حتی یک درصد هم مقصر نیستی؟

حتی یک درصد هم مقصر نیستی. اگر از همان زمان که بچه بودی نازت را نمی‌کشدم، الان این‌طور از کنترل خارج نمی‌شدی. حق با پدرت بود. هزاران بار به من گفت حواست هست که داری خیلی لوسش می‌کنی؟» اما من قبول نمی‌کردم و می‌گفتم تو فقط یک بچه حساسی. با خودم می‌گفتم نباید بگذارم کوچک‌ترین سختی یا تلخی را احساس کنی. نمی‌خواستم شبیه من بشوی. شبیه من نشدی اما آدم غیرقابل تحملی شدی. حواست هست که داری به کجا می‌روی؟

کجا می‌روی بابا؟ مگر قول نداده بودی که امروز برویم و آن کامیون سبز را برایم بگیری؟ مدام می‌گویی فردا؟ دروغگو، دیگر دوستت ندارم. با تو قهرم.


از عصر انقدر اعصابم خرد شده، کارد بزنند خونم درنمیاد. چند ماه پیش یه پولی اومد توی حسابم. توی حیث و بیث بودم که کی این پول رو ریخته فرداش رفیقم سجاد که حسابدار یه شرکته زنگ زد گفت اشتباهی پول رو به حسابت ریختم و منم شماره کارتش رو گرفتم و پول رو برگردوندم. حالا امروز یکی از کسایی که توی همون شرکت بود رو دیدم و ازش پرسیدم از شرکت چه خبر که شروع کرد به گفتن یه ماجراهایی که هرچی می‌گذشت بیشتر خونم به جوش میومد. می‌گفت سجاد با مدیر داخلی رو هم ریختن و از اونجا مقادیری پول بالا کشیدند و سر همین هم اخراج شدند. در صورتی که قبلا وقتی دلیل بیرون اومدن از شرکت رو از خود سجاد پرسیده بودم بهم گفت که آدمای خودشون رو می‌خواستند بذارند و سر همین من رو انداختند بیرون». حالا این فکر مثل ویروس داره توی مخم وول می‌خوره که نکنه اون پولی هم که به حساب من ریخت و پس‌گرفت از حساب شرکت به کارت من ریخته و از حساب من به عنوان یه واسطه و ردگم‌کنی استفاده کرده باشه؟ بعد از اون طرف هی دارم به خودم غر می‌زنم که خاک تو سرت اگه با این همه محافظه‌کاری و به قول خودت حواس جمعی همچین رکبی از یه رفیق خورده باشی. اگر هم از خودش بپرسم به راحتی می‌تونه انکار کنه. یعنی یه چیزایی باعث می‌شه درون‌گرایی آدم تشدید بشه و جامعه‌گریز‌تر بشه و اعتماد کردن به دیگران براش همین‌طور سخت‌تر و سخت‌تر بشه. کاش نمی‌شنیدم. حداقل اعصابم راحت بود. الان هی باید پیش خودم این افکار رو نوشخوار کنم. لعنت بهت سجاد. لعنت!


آیه آیه رعب و ترس، قصه قصه از هوس. ای همیشه منتقم، شرمِ بوسه و نَفَس. حاضرِ گناه من، غایب از عذاب خس. لاف راض و مرضیه، لاف شهدِ چون ارس. اندکی چشانی‌ام؟ یا که زانِ هر عسس؟ گاهِ دل‌شکستگی، دوری از هر آنچه هست؛ در میان گردنی وقتِ لمسِ یارِ مست. دل‌گرفته از توام ای ببسته پا و دست. راه دیگریت هست، جز که پا برید و رست؟ این که دشمنت نبود، این که دل برید و بست، تا همیشه مبتلاست؛ آن ملخ که جست، جست.




خیلی احمقانه‌ است اگر فکر کنید روزی فراموشش می‌کنید و کنار دیگری همه آن عاشقانه‌هایی که با او تصور کرده‌اید را همراه این یکی زندگی می‌کنید. فوتوشاپ که نیست سر این را بذارید روی بدن آن یکی‌ و زندگی شیرین شود. هرچه بگذرد شاید آن احساس اولیه از تب و تاب بیفتد و سردتر بشود ولی به ناگزیر تلخ‌تر هم خواهد شد.


گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
نفیسه

چیزی که می‌خوام بگم قبل از من

صدرا علی‌آبادی بهتر و مفصل‌تر گفته. می‌تونید به همون اکتفا کنید. اما راستش می‌خوام از یه تجربه زیسته حرف بزنم. در طی این دوره وبلاگ‌نویسی چیزای کمی یادگرفتم. از بین همین چیزای کم مهم‌ترین چیزی که فهمیدم این بود که آدما از شخصیت متغیر خوششون نمیاد حتی اگه شعار پشت اون شخصیت متغیر این باشه که می‌خوام صادقانه خودِ در لحظه‌ام باشم». پرطرفدارترین شخصیتای بلاگستان اونایی هستند که یه کاراکتر ثابت و خطی رو به نمایش می‌ذارند. فرقی نداره چه شخصیتی باشه. یکی مدام چسناله می‌کنه، یکی مدام چیزای طنز می‌نویسه، یکی مدام امید به زندگی رو جار می‌زنه، یکی مدام از این می‌گه که چقدر آدم خفنیه، یکی مدام از خدا می‌نویسه، یکی مدام نوشته این و اون رو کپی-پیست می‌کنه، یکی مدام از کتابا نقل‌قول میاره، یکی مدام از پدر مذهبی و سنتیش می‌نویسه، یکی مدام از اونی که نیست می‌نویسه، یکی مدام از اونی که قراره بیاد می‌نویسه، یکی مدام از قشنگیای زندگی مشترک می‌نویسه، یکی مدام از اون‌ور ترس می‌نویسه، یکی مدام از بچه‌های کلاسش می‌نویسه، یکی مدام از فرهنگ فرانسه می‌نویسه، یکی مدام از مستقل بودنش می‌نویسه ووو. (امیدوارم کسی از قلم نیفتاده باشه!) اما راستش من باورم نمیشه که این آدما همیشه همینی باشند که نشون می‌دند. در مواقعی هم که ارتباط نزدیکی باهاشون داشتم این باورم اثبات شده. اونی که امید رو جار می‌زنه از یأس‌هاش نمی‌نویسه، اونی که طنز می‌نویسه وقت غمباد کردناش سکوت می‌کنه، اونی که از اون‌ور ترسا می‌نویسه از ترسایی که در حال حاضر این‌ورشونه حرفی نمی‌زنه، اونی که از استقلالش می‌نویسه از خفت وابستگیاش نمی‌نویسه، اونی که چسناله می‌کنه از شادیای گاه و بیگاهش نمی‌نویسه. اما من سعی نکردم شخصیت ثابتی رو به نمایش بذارم. در کنار مطالب جدی و تحلیلی اگه یه نوشته هزلی به ذهنم می‌رسید می‌نوشتم، اگه ناامیدی بهم هجوم میاورد می‌نوشتم، اگه بعد اون ناامیدی در تلاش بودم که دستاویزی برای چنگ‌زدن پیدا کنم از اون دستاویز می‌نوشتم، اگه فکر می‌کردم عاشقیِ دوباره ممکنه ازش می‌نوشتم، اگه نظرم عوض می‌شد و می‌دیدم فراری از قبلی نیست از این هم می‌نوشتم و حواسم بود که قبلا حرف دیگه‌ای زدم، اگه خدا خیلی بهم حال می‌داد می‌نوشتم، اگه ازش کفری بودم می‌نوشتم. اما همه اینا برای این بود که یادآوری کنم ماها مجموعه‌ای از تمام این احوالات هستیم و هیچ‌کدوممون نباید به خاطر داشتن تضادای درونیمون خجالت بکشیم یا فکر کنیم غیرطبیعی هستیم. الانم نمی‌خوام بگم خیلی خفنم و چه ایده بزرگی داشتم. حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم از چیزایی که نوشتم برداشتای دیگه‌ای شده. اینکه من آدم دمدمی هستم. اینکه حالت ثابتی ندارم. با نقابای ثابت مجازیتون کاری ندارم. اگه باعث جذب مخاطب و ساخت شخصیت کاریزماتیکی از خودتون می‌شه چیز خوبیه. اما خود واقعیتون هم قد نقاباتون ثابت هستید؟ چقدر به خودتون حق می‌دید که متغیر باشید؟ تا کجا از مجمع اضداد بودن خجالت نمی‌کشید؟ تا کجا ثبات داشتن رو به خودتون دیکته نمی‌کنید؟ تا کجا از جمله از تو انتظار نداشتم» فرار می‌کنید؟ راستش من آدم مزخرفی هستم و خیلی سعی کردم مزخرف بودنم رو به نمایش بذارم تا آدما از مزخرف بودن خودشون خجالت نکشند. تا از من انتظار خاصی نداشته باشند. تا خودم به خاطر انتظار دیگران بخشی از خودم رو زیر نقاب پنهون نکنم. و مسلما معتقد نیستم که این روش درستی بوده؛ چون ممکنه دو ساعت دیگه به این نتیجه برسم که این روشم به کلی غلط بوده. اما این باعث نمی‌شه از بیان تفکر و تجربه حال حاضرم اجتناب کنم. همین.


کسی که خودکشی می‌کنه اولین بارش نیست که چنین کاری می‌کنه. اون قبلش هزاران بار خودش رو توی ذهنش کشته. اونقدر این کار رو انجام داده که براش به یه فعالیت طبیعی تبدیل شده. گاهی آدما مجبورند که گناه سقطشون رو خودشون به دوش بکشند. (قصد خودکشی ندارم. اینا فقط تأملات روانشناسیمه)

در کسب و کار های امروزه ثبت برند به یکی از عواملی تبدیل شده است که همه تقریبا به اهمیت آن پی برده اند. این کار باعث افزایش اعتبار و قدرت یک مجموعه می شود و در نهایت باعث افزایش فروش می گردد.
مراحل ثبت برند در ایران کمی دردسر دارد، البته این امر طبیعی است چون شما قرار است با یک علامت تجاری به کسب و کار خود بپردازید و روندی است که باید طی کنید.
ثبت برند دارای پیچ و خم های زیادی است به همین دلیل اکثرا افراد ناکارآمد و کم تجربه در این زمینه، با شکست در ثبت شرکت یا برند خودشان مواجه می شوند. باید گفت این امر هم طبیعی است چرا که ثبت برند دارای پیچ و خم هایی است که فقط توسط کاردان و متخصصان می تواند از آن عبور کرد.
قوانین ثبت برند، همگی دارای تبصره ها و بندهایی هستند که باعث شده است ثبت کردن برند برای برخی شرکت ها و افراد باعث دردسر شود. غیر از آن باید یک فرد برای اینکه برند خود را به ثبت برساند، از وقت لازم برای انجام امور اداری آن برخوردار باشد.
اما آیا می توان برای ثبت برند به موسسات خصوصی اعتماد کرد؟ آیا هزینه ی آن سنگین است؟ آیا با موفقیت برند را ثبت می کنند؟
از قدیم گفته اند که کار را باید به کاردان سپرد. موسسه کاردان با بیش از ۲۷ سال سابقه فعالیت در زمینه امور ثبتی و به موجب رزومه درخشان موفق به اخذ عنوان ریاست انجمن صنفی خدمات اداری استان تهران شده است.
تیم متخصص موسسه کاردان ارقام با بهره گیری از جدیدترین متد های روز و در هم آمیختن آن با خدمات ثبتی توانسته موفقیت چشمگیری در میان مشتریان خود بدست آورد و از اصلی ترین هدف های مجموعه ما فراهم سازی بستر های لازم برای سهولت و راحتی هر چه بیشتر مشتریان گرامی میباشد و خرسندیم که توانسته ایم تاکنون به این مهم به خوبی دست پیدا کنیم.
البته این نکته را هم ذکر کنیم که هزینه ثبت برند توسط این موسسه به نسبت وقتی که برای کار شما انجام می شود، منطقی و به صرفه است.

 


برای تغییر تحول نام کمپانی سهامی یگانه مدارک ذیل واجب است :

الف – پیشین از امضا صورت گردهمایی تغییر‌و تحول نام , متقاضی می بایست برای پرداخت حق الثبت نام مبادرت کرده و آن گاه به واحد انتخاب اسم در اداره ثبت شرکتها , جهت دریافت و ثبت , نام نو برای کمپانی مراجعه نماید .

ب – تشکیل گردهمایی مجمع همگانی فوق العاده و تدوین صورت گرد هم آیی آن به همراه امضاء هیات رئیسه در پایین آن

ج – رعایت مومات اداری دعوت بر اساس ضابطه تجارت و اساسنامه کمپانی

د – بعد از تنظیم صورت گردهمایی , اصل صورت نشست و فهرست سهامداران حاضر در گرد‌همایی که صورتجلسه را امضاء نموده اند , فیش بانکی واریز مبلغ حق الثبت جهت تغییر تحول نام و اصل خبرنامه حاوی اطلاع رسانی دعوت از مجمع و مجوز دریافت شده به ثبت کمپانی ارائه خواهد شد , و پس از تحویل کلیه مدارک و قبول و تائید اسم نو , به وسیله مسئول گزینش اسم اداره ثبت شرکتها تغییر‌و تحول نام میسر خواهد بود .
ثبت صورتجلسه تغییرموضوع کمپانی سهامی مختص

برای تغییر‌و تحول مورد کمپانی سهامی می بایست مراحلی را طی و شرایطی را فراهم نمود که عبارتند از :

الف – برگزاری گرد‌همایی مجمع همگانی فوق العاده و تهیه صورت گردهمایی مشعر بر امضاء هیات رئیسه

ب – به دست آوردن مجوز برای زمینه تازه اعلامی در صورت نیاز ( سازه بر حیث متخصص )

ج – پس از پایه گذاری کردن صورت گرد هم آیی اصل صورت گردهمایی و اسامی سهامداران حاضر در گرد هم آیی که به صورتجلسه را امضا نموده اند , و اصل خبرنامه دربردارنده اطلاع رسانی دعوت از مجمع و مجوز دریافت شده جهت مسئله تازه به اداره ثبت شرکتها تحویل داده خواهد شد .


ـ فتوکپی کارت ملی و شناسنامه سهامداران و بازرسان
ـ دو نسخه برداری اظهارنامه شرکت با امضاء سهامداران
ـ دو نسخه برداری اساسنامه شرکت با امضاء سهامداران
ـ دو اسکن صورتجلسه مجمع همگانی موسسین با امضاء سهامداران
ـ ارائه گواهی عدم سوء پیشینه کیفری
ـ ارائه مجوز درصورت نیاز به داشتن مجوز .
• وضعیت مورد نیاز برای ثبت کمپانی پباده سازی گرافیک بامسئولیت محدود :
ـ کمپانی دارای مسئولیت محدود باید از دو عضو که دستکم دارای سن 18سال می باشند , تشکیل شود
ـ دستکم سرمایه مورد نیاز صد هزار تومان است .
ـ واریز تمامی سرمایه به صورت یکجا به اکانت کمپانی .
• مدارک حتمی جهت ثبت کمپانی پباده سازی گرافیک بامسئولیت محدود :
ـ تصویر شناسنامه و کارت ملی سهامداران
ـ دو نسخه برداری شرکتنامه رسمی
ـ دو نسخه برداری تقاضانامه ثبت شرکت بامسئولیت محدود به همراه امضاء سهامداران
ـ دین طومار کمپانی متعهد محدود به همراه امضاء سهامداران
ـ صورتمجلس مجمع همگانی به همراه امضاء سهامداران
ـ ارائه مجوز درصورت نیاز به داشتن مجوز .
برای گزینش اسم این مدل کمپانی بایستی مورد ها تحت را در لحاظ بگیرید
– نام حتما می بایست مختص باشد
– نام می بایست چندین سیلابی باشد از دو سیلاب ب بالا ( بخش اعظم موسسه ها ثبتی توان به کارگیری از اسم کمتر از سه سیلاب را ندارد )
ـ اسمی که گزینش می‌کنید نباید تا قبل از این ثبت شده باشد یا این که همان تکراری باشد
ـ نام متبوع باید ریشه پارسی داشته باشد
– کلمات می بایست تماما پارسی می بایست به هیچ عنوان نباید از عبارات لاتین ب کار ببرید
ـ ازعنوان های شاعران و پژوهشگران نباید به کار ببرید
- یک‌سری اسم مختف گزینش نمایید ( حداکثر 5 نام ) و آن را حق تقدم بندی نمایید تا طبق حق تقدم به آنها رسیدگی شود


 مومات توده اام در معنای تعهد و یا این که تکلیفی است که به حکم ضابطه فردی بر عهده دارااست و انجام آن حتمی و لازم است و در صورتیکه که از انجام آن امتناع نمود به حکم ضابطه خلاف کار محسوب میگردد و مجازاتی در رابطه وی اعمال می شود که جور آن ممکن است , حسب مورد محکومیت به جریمه ( جزای ) نقدی , حبس , تعطیل موسسه یا این که تجارتخانه و نظایر این ها باشد که به حکم مقررات متفاوت , اشخاص در انجام کارها و ارتباط ها اجتماعی دارنده لازمات زیادی هستند . مثل مم بودن رانندگان به اجرای قانون ها و ضوابط پند و رانندگی , مومات صنف ها متخلفه در پرداخت مالیات , مومات پرسنل دولت در انجام وظیفه های و تکالیف خدمتی و مومات زوجین در تکالیف و مساله خانوادگی ( نفقه وتمکین ) و غیره , بدین جهت تاجران نیز ضمنا انجام عملیات و معاملات تجارتی مم و موظف به انجام مسایل و اموری می باشند که به آنها لازمات تاجران گفته می شود که از جمله آنان به مورد ها پایین اشاره می شود .

1 - هر تاجری برای اعمال کارها تجارتی خویش موظف و مم به داشتن دفتر ها تجارتی ( دفتر کار مجله , دفتر کار کل , دفتر کار بودجه , محل کار کپیه یا این که صادرات و واردات طومار ها ) می‌باشد .
به عبارتی طوری که ماده 6 ضابطه تجارت می گوید :
( هر تاجری به استثنای مغازه داران بخشی از موظف است , دفترها زیر یا این که دفتر ها دیگری را که وزارت عدلیه به موجب نظامنامه قائم منزلت این دفتر ها قرار می‌دهد داشته باشد ) .
براین اساس به حکم ماده ی مزبور یکی‌از مومات تاجران داشتن دفتر کار تجارتی است .
2 - برابر ماده ی 11 ضابطه تجارت گذشته از آنکه در دفتر ها مزبور چیزی متن شود بایستی بوسیله نماینده سازمان ی ثبت یا این که نماینده سازمان ثبت شرکتهای امضاء گردد . .
که در‌حالتی که تاجر برخلاف موردها نوشته شده در بندهای یک و دو فعالیت کند به جزای نقدی محکوم خواهد شد.


برتری ثبت کمپانی ( شخصیت حقوقی ) نسبت به فرد حقیقی وواقعی در یک‌سری مورد حساس مطرح میشود
1 _ ثبت کمپانی قانونی ترین جور شراکت است که دست‌کم با تصمیم و عزم 2 سهم دار ثبت میشود
2 - همه تصمیمات و تغیرات کمپانی می بایست به صورت قانونی در سازمان ثبت شرکتها ثبت گردد و خبرنامه قانونی و کثیرالانتشار منتشر گردد
3 - در صورت غایب بودن هریک از اعضا به هر استدلال از جمله فوت محجوریت و . . . تعهدات حقوقی کمپانی پا برجاست
4 - کمپانی به وسیله هیئت مدیره و با رای اکثریت رئیس می گردد
مدیران و یا این که هیئت مدیره هر کمپانی وکیل ان کمپانی بوده و سازمان کارها کمپانی را عهده دار خواهند بود
فرایند ثبت کمپانی

1 - یافتن سهم دار مطلوب
2 - نام نویسی در سامانه ثبت کمپانی
برای این مراد وارد وبسایت سازمان کل ثبت موسسه ها و مؤسسات غیرتجاری گردید .
3 - تعیین اسم مطلوب برای کمپانی
درین تراز شما 5 اسم را برای کمپانی به ترتیب حق تقدم تعیین میکنید . از در بین طومار های انتخابی یکی درصورتی‌که مطابق با مقررات باشد , تائید می شود . درنهایت یک شماره پیگیری به شما داده می شود .
4 - مشخص و معلوم ساختن زمان و مسئله عمل کمپانی
مقطع کمپانی یا این که محدود است یا این که نامحدود و قبلی از گزینش هرمورد حتماً با شریکان خویش م کردن نمائید . در زمینه ی مسئله کار بایستی یاد‌آوری داده شود که بعضی از کار ها نیاز به جواز دارا هستند .
5 - نشانی کمپانی را وارد نمایید
6 - سرمایه ی نخستین را معین فرمائید
7 - اسم شرکا را وارد فرمایید
8 - سمت افراد را معلوم فرمائید
9 - سهام افراد را وارد فرمایید
10 - رابطه در بین افراد را معین فرمایید
11 - ثبت شعب کمپانی
12 - خبرنامه ی مالی یا این که سالی را گزینش نمائید
13 - نوشته صورت‌جلسه را وارد نمائید
14 - تقاضا طومار یا این که اظهار طومار
15 - اساسنامه را کامل شدن نمائید
16 - کمپانی طومار را کامل شدن فرمائید
17 - خلاصه اظهار طومار یا این که تقاضا طومار


راهنمای جامع کلاس 30 طبقه بندی پرونده های تجاری مارک تجاری. علائم تجاری باید در زیر کلاس ها اعمال شده یا ثبت شوند و هر کلاس نشان دهنده یک طبقه مجزا از کالاها یا خدمات است. در این پست ، ما کالاهایی را که تحت طبقه 30 طبقه بندی علائم تجاری قرار دارند ، به طور جامع پوشش می دهیم.
علائم تجاری کلاس 30

علائم تجاری کلاس 30 مربوط به قهوه ، چای ، کاکائو و قهوه مصنوعی است. برنج؛ تاپیوکا و ساگو؛ آرد و آماده سازی های ساخته شده از غلات؛ نان ، شیرینی و شیرینی پزی؛ یخهای خوراکی؛ شکر ، عسل ، خیانت؛ مخمر ، بیکینگ پودر. نمک؛ خردل؛ سرکه ، سس ها (چاشنی ها)؛ ادویه ها؛ یخ.

کالاهای زیر نیز در زیر طبقه 30 طبقه بندی می شوند:

    نوشیدنی هایی با قهوه ، کاکائو ، شکلات یا پایه چای.
    غلات تهیه شده برای مصرف انسان (به عنوان مثال ، پوسته های جو دوسر و آنهایی که از سایر غلات ساخته شده اند).

بنابراین ، علائم تجاری کلاس 30 شامل مواد غذایی با منشاء گیاهی است که برای مصرف یا صرفه جویی در آنها تهیه می شود و همچنین کمکی هایی برای بهبود طعم غذا در نظر گرفته شده است.

کالاهای زیر نباید زیر کلاس 30 طبقه بندی شوند:

    برخی مواد غذایی با منشاء گیاهی.
    نمک برای نگهداری به غیر از مواد غذایی؛
    چایهای دارویی و غذاهای رژیمی و مواد سازگار با مصارف پزشکی.
    غذای بچه؛
    مکمل های غذایی؛
    غلات خام؛
    مواد غذایی برای حیوانات


طبق ضابطه همگی شرکت‌ها بایستی دفترها خویش را پلمپ نمایند . البته مراد از این پلمپ دفترها چه می‌باشد ؟ دفاتری که در شرکت‌ها بایستی پلمپ شوند , محل کار مجله و دفتر کار کل میباشند .

دفتر کار خبرنامه همان‌طور که از اسمش پیداست , مرتبط با فعالیت‌های روزمره تاجر است . تاجر می بایست همه دیون و مطالبات و صادرات و وارد شده که در هرروز انجام می دهد در‌این محل کار ثبت کند .

محل کار کل هم در ماده ۸ ضابطه تجارت تعریف شده‌است . دفتر کار کل دفتری است که تاجر می بایست همه معاملات را لااقل هفته ای یک رتبه از دفتر کار خبرنامه استخراج و گونه های گوناگون آن را تشخیص و جدا کرده هر نوعی را در ورقه مخصوصی در آن دفتر کار بطور خلاصه ثبت نماید
دفترها چطور پلمپ می‌شوند؟

اکنون که فهمیدیم پلمپ دفترها چه چیزی است , عالی است ببینیم پروسه پلمپ چطور انجام می‌شود؟

پلمپ دفتر ها بوسیله منبع ثبت شرکت‌ها انجام می گیرد . به‌این صورت که در بالا تمام صفحه های شماره‌گذاری می شود . آن‌گاه شماره ثبت کمپانی در آن وارداتی و مهر سازمان ثبت شرکت‌ها در آن درج میگردد . به‌این صورت , قابلیت هیچ‌گونه جابجایی و تغییر تحول داده ها وجود نخواهد داشت . در پایان هر سال مالی نیز کمپانی می بایست این دفتر ها را به سازمان مالیات تحویل دهد . چه بسا در شرایطی‌که فعالیتی نداشته باشد و دفتر کار سپید باشد .
شیوه مالامال کردن دفتر کار می بایست به چه صورتی باشد؟

بعد از شناخت با این‌که پلمپ دفترها چه میباشد , عالی است بدانیم که تجار می بایست بعضا قواعد را در مالامال کردن این دفتر ها رعایت نمایند . بعضی از این قواعد از قرار پایین اند :

همگی معاملات و صادرات و واردات در دفتر ها مذکور بایستی به ترتیب مورخ در صفحه های منحصربه‌فرد متن شود .

غالبا برای آنکه دفترها خبر نامه و کل خط خوردگی پیدا نکنند , ابتدا تحت عنوان ناپاک نویس تهیه و تنظیم می­شوند و بعداز این که از صحت مبالغ و داده ها اطمینان نتایج شد , وارد دفترها مهم می­شوند .

دفاتری که تاجران برای کارها تجاری خویش به کار می­برند , در‌حالتی که که مطابق قانون ها این ضابطه تهیه و تنظیم شوند , دربین تاجران در کارها تجاری سندیت خواهد داشت . در غیر این صورت مقابل مالک آن دارای اعتبار است .
روند پلمپ دفتر ها چه می‌باشد ؟

افراد حقیقی وواقعی و حقوقی بایستی سال مالی و ماه مالی و روز مالی را معین نمایند و یک نشانی ظریف برای اخذ دفتر کار در سامانه وارد نمایند . دفترهایی که برای افراد دردست است دفترها پنجاه برگ , صدبرگ و دویست برگ است .

بعد از کامل شدن داده ها در سامانه , و زدن سوییچ پذیرش نهایی» از رسید قبول پایانی و اظهارنامه پلمپ دفترها تجاری پرینت بگیرید . بعداز تایید به وسیله متخصص سازمان ثبت شرکت‌ها , میتوانید از روش پیگیری التماس , هزینه‌های حتمی را به صورت اینترنتی پرداخت کنید .

بعداز انجام این روند , دفترها پلمپ شده بوسیله پست پیشتاز به به عبارتی آدرسی که در سامانه وارد کرده‌اید ارسال میگردند .
در‌صورتی‌که دفتر ها خویش را پلمپ نکنیم چه اتفاقی می‌افتد؟

پیامدهای عدم پلمپ دفترها چه میباشد ؟

برای این که یک کمپانی بتواند کد اقتصادی بگیرد , می بایست دفتر ها خویش را پلمپ کرده‌با‌شد . بعد از اخذ این کد , میتواند مفاصا اکانت مالیاتی خویش را اخذ نماید . در سود او‌لین گام برای این‌که کمپانی نشان بدهد درباره‌ی مالیات واضح است , ارائه این دفترها است . به همین بهانه در صورتی دفترها را ارائه نکند و یا این که مشکل و نقصی در آنها وجود داشته باشد , از سمت سازمان کارها مالیاتی جریمه می‌گردد .
هم‌چنین دفاتری که پلمپ نشده باشند , در بین تاجران قابل نسبت دادن نیست . پس برای اینکه در آتی به نقص‌ نخورید , حتما دفتر ها خویش را پلمپ فرمائید .
چه کار هایی مربوط به پلمب دفتر ها هستند؟

علاوه بر این که برای اخذ کد اقتصادی نیازمند پلمپ دفتر ها می باشید , بعضا از فعالیت‌های دیگر هم به ارائه این پلمپ احتیاج دارا هستند .


خوبتر است ده عدد از مغذی ترین مواد غذایی را هم معرفی کنیم :
صیفیجات , میوه ها , غلات بدون نقص ( سبوس دار ) , حبوبات ( نخود خارجی و لوبیای کم آب ) , تولیدات لبنی کم چرب , مواد غذایی دریایی , آجیل ها و مغز ها , شیرین کننده های ارگانیک , گوشت قرمز‌رنگ سوای چرب و گوشت طیور , آبمیوه های تندرست .
چگونگی ثبت مارک مواد غذایی :

همانگونه که در بالا اشاره شد تندستی برای مردمان و جامعه اهمیت به محرمانه دارااست به این ترتیب ساخت کنندگان می بایست طوری نماد تجاری مواد خویش را تعیین نمایند که فی مابین عوام تایید شده باشد تا بتواند قدمت فروش طولانی داشته باشد .
بعد از گزینش آرم تجاری که توصیه میشود یک مارک تخیلی بوده و شباهتی به دیگر مارک ها نداشته باشد , می بایست برای ثبت مارک و آن نشانه تجاری پروانه تاسیس هم برای کمپانی خویش تنظیم فرمائید , پروانه تاسیس سندی است که پس از این‌که کمپانی ثبت شد , برای صدور پروانه بهره‌برداری , به وسیله معاونت طعام و دارو صادر می‌گردد .
بعد از تنظیم مدارک ما یحتاج افراد حقیقی وواقعی و حقوقی بایستی اظهارنامه ثبت مارک را تنظیم کنیم تا آرم تجاری به ثبت رسد . درخواست کننده در شرایطی که خواستار استعمال از علامتها و یا این که حروف لاتین در نماد تجاری خویش میباشد می بایست مبادرت به اخذ کارت بازرگانی بکند . چون سوای داشتن کارت بازرگانی نمی توانید مارک لاتین به ثبت برسانید . بعد از ثبت مارک بایستی ویژگی ها مرتبط با مواد غذایی را بر روی بسته بندی درج کنیم که بعضا از آن های در پایین آورده شده‌است :
– اسم کالا
– مواد تشکیل دهنده
– محرمانه ساخت
– شماره پروانه ساخت از وزارت بهداشت
– مورخ ایجاد و انقضا
– وزن خالص
– اسم و نشانی کمپانی سازنده


همان گونه که می دانید سرمایه در این گونه از کمپانی به قسمتهای هم اندازه تقسیم شده است و سهام اسم گرفته است , تعداد سهم شرکا که دست‌کم بایستی 5 نفر باشند ( متشکل از حقیقی و واقعی و حقوقی ) ) نامحدود است و می‌توانند به هر میزان که مایل می باشند سهام خریداری نمایند . همچنین شرکاء مقابل دیون کمپانی به میزان سهمشان مسئولند ونه بیشتر .

ثبت کمپانی در ترکیه

کمپانی سهامی و تغییرات شرکتها در ترکیه بر دو گونه است :

ثبت کمپانی سهامی مختص ( سهامداران زیر 250 نفر )

کمپانی سهامی عام ( سهامداران بیشتر 250 نفر )

ثبت تغییرات کمپانی سهامی یگانه

ثبت تغییرات کمپانی سهامی عام
کمپانی تضامنی در ترکیه

این موسسه که تحت نام مختص میان دو یا این که یک سری نفر قابل ثبت می باشد . دراین کمپانی در صورت به‌وجود داخل شدن بدهی و کافی نبودن سرمایه کمپانی هرکدام از شرکاء مسئول پرداخت تمام دیون کمپانی می‌باشد .
ثبت کمپانی مختلط در ترکیه

در‌این جور از کمپانی یک یا این که یکسری نفر از شرکاء ( غیر از افراد حقوقی ) مسئول تمام دیون کمپانی می‌باشند و باقی شرکاء تنها به میزان سرمایه نخستین خویش مسئول می‌باشند .

مدارک ضروری جهت ثبت کمپانی در ترکیه :

– اصل گذرنامه همه شرکاء ( با اعتبار بیشتراز 180 روز )

– 2 قطعه عکس ( رنگی – مورد روشن )

– اراائه یک‌سری نام گزیده شرکا برای کمپانی

موضوع کار کمپانی

انتخاب مدیریت کمپانی

دست کم سرمایه 10000 لیر ترکیه

انتخاب محل محل کار کمپانی در ترکیه

– دادن وکالت به فرد رقم خورده از دفتر کار راهبردی برای ثبت کمپانی

گزینش درصد سهام هرمورد از شرکاء کمپانی


اصل و پایه آغاز هر کار یا این که ساخت , گزینش مارک و ثبت آن برای دوری از نسخه برداری برداری سایرین و سوء استعمال اشخاص میباشد . در صورت ثبت نشانه تجاری در صنف خویش می‌توانید انحصار را در اختیار خویش گرفته و اذن به کارگیری و اسکن برداری را از رقبای خویش بگیرید . به همبن برهان , امروزه نام و نماد تجاری از اهمیت خاصی برخوردار گشته و تاجران آلرژی متعددی نسبت به انتخاب نشانه تجاری و ثبت آن نشان می دهند .

ثبت مارک در تمای فن های شغل ها متفاوت با کالاهای متعدد در قضیه های بازرگانی , تولیدی و سرویس ها قابل دریافت می‌باشد و هر فرد از جمله حقیقی وواقعی یا این که حقوقی ( کمپانی یا این که شخص ) مدارکی نشانه بر ساخت - توزیع - بسته بندی - خرید و فروش و یا این که واردات و صادرات جنس ) و یا این که مدارکی جهت کار در موضوع خدماتی یگانه داشته باشد قادر است در به عبارتی قضیه تقاضای نام نویسی و لوگوی خویش را بدهد .

- مدارک ما یحتاج ثبت مارک

- وضعیت ثبت نماد تجاری چه میباشد ؟
نماد تجاری , اسم تجاری , لوگو و نشانه تجاری و مارک همگی دارنده ساختار حقوقی یکسان بوده و صرفا در صورت ظواهر مختلف میباشند و در فیض روال ثبت آنها هم یکسان است . خواسته از ثبت آرم , ثبت یک طرح , صورت , علامت یا این که تصویر است که مطابق ضابطه ثبت علامتها و اختراعات , برای درخواست کننده آن حقوق و دستمزد انحصاری تولید می نماید .
برای ثبت مارک در شهرستان ابتدا می بایست تقاضانامه ای به عنوان اظهارنامه ثبت آرم تجاری را به سازمان ثبت نشانه ها تجاری و مالکیت صنعتی تحویل دهیم , اظهارنامه بایستی مشتمل بر اسم و اسم خانوادگی , محل ست مالک مارک و قریه ورژن از لوگو یا این که طرح آرم تجاری خواهش شده باشد . همینطور بایستی قید شود که آرم تجاری برای چه مال هایی خواهد بود


یه و اصول درست یک فعالیت اقتصادی در هر کشوری مستم انجام مراحل قانونی ثبت شرکت و اطلاع رسانی درست کارکرد آن فعالیت به اداره مالیات می باشد. ثبت شرکت بصورت صحیح و با در نظر گرفتن تمامی نکاتی که شروع یک فعالیت اقتصادی به آن نیاز دارد نیازمند علم و تجربه کافی بوده و در توان وکلای باسابقه ثبتی می باشد. مسائلی اعم از انتخاب نام شرکت، تحریر صحیح موضوع فعالیت شرکت، مشاوره صحیح و درست در زمینه میزان سرمایه اولیه شرکت و …. لذا تهران ثبت با در نظر گرفتن نیازهای مشتریان گرامی، مشاوره های تخصصی در زمینه ثبت شرکت و موارد پیرامون به آنان داده و با تخصیص بهترین وکلای ثبتی این مهم را در راستای خدمت رسانی درست، دقیق و بموقع به آنان، لحاظ داشته است.

شعبه یکی از واحدهای یک شرکت است که می تواند فروش و خدمات خود را در منطقه ای که ممکن است فاصله زیادی با مرکز اصلی شرکت داشته باشد، گسترش دهد. حدود و اختیارات و میزان استقلال یک شعبه با موافقت شرکت مادر تعیین می شود و مسئولیت حقوقی شعبه بر عهده شرکت اصلی (مادر) خواهد بود. در نمایندگی شخص حقیقی یا حقوقی مستقل مقیم ایران (وما لازم نیست شعبه ایران باشد) براساس قرارداد نمایندگی انجام بخشی از موضوع و وظایف شرکت خارجی را برعهده میگیرد، بنابراین شخصیتی مستقل دارد و مسئولیت حقوقی نماینده برعهده خودش می باشد.

 

مدارک مورد نیاز جهت ثبت شعبه:

1-گواهی ثبت شرکت خارجی

2-اساسنامه شرکت

3-آخرین تغییرات شرکت

4-آخرین گزارش مالی تایید شده شرکت

5- تنظیم وکالتنامه ای که طی آن به مدیر شعبه وکالت داده شده باشد که می تواند شعبه ای در ایران به ثبت برساند و حدود اختیارات مدیر شعبه نیز در وکالتنامه به تفصیل درج شده باشد.


یک مارک تجاری برای محافظت از کلمه ، نماد یا نامی است که برای شناسایی یک تجارت خاص استفاده می شود. بسیاری از استارتاپ ها این تصور را دارند که یک علامت تجاری به دلیل حقوق مشترک علامت تجاری حقوقی که یک شرکت به محض شروع استفاده از این مارک در تجارت بی نیاز است ، ضروری نیست.

با این حال ، دو نکته باید در خاطر داشته باشید: این مارک متعلق به شرکت شما نیست مگر اینکه دارای یک مارک تجاری ثبت شده باشد. در صورت شکایت از مشاغل دیگری برای استفاده از همان علامت ، مشاجرات دشواری خواهید داشت ، اما شرکت شما اثبات ثبت را نیز ندارد. بهتر است یک وکیل علامت تجاری را استخدام کنید تا در طی مراحل ثبت نام به شما کمک کند.

جدول زمانی ثبت نام تجاری برنامه را تکمیل کنید اولین قدم در فرآیند ثبت مارک تجاری پر کردن برنامه مناسب است. قبل از انجام این کار ، شما باید یک جستجوی علامت تجاری دقیق را انجام داده باشید تا مطمئن شوید که هیچ شرکت دیگری قبلاً یک علامت تجاری را برای همان علامت یا نماد ثبت نکرده است. مدت زمان ثبت برند می تواند به تنهایی انجام شود ، اما به خاطر داشته باشید که یک وکیل علامت تجاری در این نوع تحقیقات بسیار باتجربه است و می تواند در این فرآیند زمان زیادی را برای شما ذخیره کند.

مرور USPTO پس از ثبت درخواست ، روند بررسی اولیه را آغاز می کند. معمولاً این روند بین 4-6 ماه طول می کشد و با توجه به تعداد متقاضیان مورد بررسی تعیین می شود. واکنش در صورت بروز مشکل در برنامه ، متقاضی باید به هرگونه درخواست اطلاعات بیشتر پاسخ دهد.

این کار می تواند شش ماه دیگر طول بکشد. انتشار برای تکمیل برنامه علامت تجاری ، انتشار در یک رومه رسمی لازم است. این مرحله می تواند تا سه ماه طول بکشد. گواهی ثبت نام سرانجام ، USPTO گواهی ثبت را برای تکمیل مراحل علامت تجاری صادر می کند. معمولاً این مرحله 2-3 ماه طول می کشد. ثبت ثبت مارک تجاری به طور کلی ، ثبت نام یک علامت تجاری می تواند بیش از یک سال طول بکشد ، حتی اگر هر مرحله هموار پیش برود.

برای اطمینان از اینکه جدول زمانی ثبت نام تجاری شما در کوتاهترین زمان ممکن است ، به سؤالات مربوط به اطلاعات بیشتر به سرعت پاسخ دهید و به یاد داشته باشید که وکیل علامت تجاری باتجربه می تواند اطمینان حاصل کند که برنامه قبل از ارسال به درستی پر شده است ، و جستجوی علائم تجاری انجام شده است.

کاملاً ، نگه داشتن این درخواستها - و تأخیرهای احتمالی - به حداقل ممکن. اطلاعات اضافی خبر خوب این است که تاریخ ثبت نام شما دریافت می شود برای تاریخ ثبت و نه زمان نهایی شدن روند.

به عنوان مثال ، اگر برنامه را در تاریخ 1 آوریل 2018 ارائه دهید ، و تا 1 ژوئن 2019 کامل نشده باشد ، تاریخ ثبت نام در تاریخ 1 آوریل 2018 خواهد بود ، زیرا این در شرایطی است که شما برای اولین بار برای مارک تجاری ثبت نام کرده اید. این امر آرامش خاطر را برای افرادی که ممکن است نگران ماندگاری روند ثبت نام باشند فراهم می کند.

با یک وکیل مارک تجاری م کنید LawTrades یک بازار وکلای آزاد است که برای کسری از قیمت ، کمک حقوقی با کیفیت ارائه می دهد. برای تعیین وقت مشاوره با یکی از وکلای معتبر مارک تجاری ، امروز با ما تماس بگیرید.


 

شرکت EPE یونان. یک شکل تجاری محبوب تر برای کارآفرینان متوسط ​​یا کوچک ، شرکت با مسئولیت محدود خصوصی یا یونان EPE است. فقط برای تشکیل این نوع شرکت و حداقل سرمایه سهم 18000 یورو فقط دو نهاد فردی یا شرکتی لازم است. در موارد خاص ، تنها یک فرد برای تشکیل یک EPE یونان با حداقل سرمایه سهم 5000 یورو کافی است و استفاده از فسخ "یک شرکت با مسئولیت محدود" در انتهای نام واحد تجاری.

مدیریت EPE یونان توسط جلسه عمومی مانند در مورد شرکت با مسئولیت محدود دولتی که یک مدیر را برای تصمیمات روز به روز تعیین می کند ، اطمینان دارد. مسئولیت اعضا نیز با مشارکت در سرمایه محدود می شود.

 

مشارکت عمومی برای ثبت شرکت در یونان توسط حداقل دو عضو ایجاد می شود ، بدون نیاز به حداقل سرمایه سهم و براساس توافق نامه ای که توسط این شرکا امضا شده است. اعضای یک مشارکت عمومی یونان کاملاً مسئول بدهی های واحد هستند و می توانند سود خود را در یک ماده برابر مطالبه کنند.

 

شکل دیگری از مشارکت در یونان ، مشارکت محدود است که توسط شرکای عمومی با مسئولیت نامحدود و یک یا چند عضو ساکت و با مسئولیت محدود خود در گسترش سهم به سرمایه تشکیل می شود. فقط اعضای عمومی می توانند در مورد مشارکت تصمیم بگیرند و می توانند سود کسب کنند ، در حالی که همکاران ساکت در این فعالیت ها محدود هستند. در صورت انحلال ، دارایی های شخصی شرکای عمومی می تواند تحت تأثیر واقع بودن باشد که در این موارد محافظت نمی شود.

 

شرکتهای خارجی تشویق می شوند اشخاصی بدون شخصیت حقوقی شرکت کنند: شعب ، دفاتر نمایندگی یا شرکتهای تابعه. نمایندگان یونان از این سه نفر نمی توانند فعالیت های تجاری انجام دهند در حالی که بقیه آنها می توانند تحت کنترل دقیق شرکت مادر باشند


گواهی نامه تفریحی مدیرکل ، که بیش از شش ماه از صدور آن نگذرد. فرم و عضویت در کارت بازرگانی دو صفحه ای (سایت پر شده با امضای مدیرعامل ، مهر شرکت و امضای دفتر اسناد رسمی) اصل پرداخت مالیات مطابق با بند 186 قانون مالیات های مستقیم

4- نسخه ای از رومه رسمی در مورد تأسیس و کلیه تغییرات شرکت تا به امروز موضوع فعالیت شرکت در زمینه صادرات و واردات است.

5- اصل کارت مدیر ملی باید برابر با اصل و یک نسخه کامل پشت باشد (در صورت ایجاد هرگونه تغییر در مشخصات ، لازم است نسخه ای از کارت شناسایی در همه صفحات تهیه شود).

6- سه قطعه 4 * 6 عکس کارگردان (جدید ، تمام چهره ، ساده)

7- تهیه اصل و نسخه ای از معتبر (حداقل دیپلم فارغ التحصیلی دبیرستان) در خارج از کشور پس از تأیید توسط یادداشت یک فارغ التحصیل وزارت علوم. تبصره: صاحبان خدمات صنعتی ، کشاورزی ، معدن ، مهندسی و فناوری اطلاعات و ارتباطات از راه دور (ICT) مشروط بر انقضاء یک دوره دو ساله از تاریخ صدور پروانه ، از مراجع ذیربط معاف می شوند.

8- کارت پایان خدمت اصلی یا انتشار دائمی برای آقایان ، برابر با اصل و یک سری نسخه از عقب و جلو

متولد سال 1337 یا قبل از آن بدون داشتن مدرک دیپلم یا کمتر ، نیازی به تهیه نسخه ای از گواهی فارغ التحصیلی ندارند.

متولد 1334 یا قبل از آن ، برای تهیه نسخه ای از لیسانس ، نیازی به کارت لیسانس ندارند.

متولد سال 1328 و قبل از آن ، هنگام دکترا نیازی به کارت خاتمه ندارند.

 

نه کمتر از 23 سال

10- اصل گواهی بانکی تأیید حساب جاری و وام بانکی خوب به نام یک شرکت در منطقه تهران (فرم تهیه شده توسط موسسه) با مهر و امضاء مدیر شعبه. (مقادیر شتاب فعلی برای شهرها در صورت تصویب در این فرم قابل قبول است.) توجه داشته باشید. در زمان ثبت درخواست ، شما باید دسته مناسب را برای بررسی حساب جاری مشخص کنید.

11. یکی از کارهای عنوان زیر را ارسال کنید:

پاسخ: اصل و کپی سند مالکیت شش دانگ به نام شرکت در دفتر مرکزی

ب: اصل و نسخه ای از اجاره نامه معتبر فعلی به نام شرکت ، برای محل کار و آدرس دفتر مرکزی

پاسخ: مبدأ و کپی اجاره یک آژانس املاک و مستغلات با کد رهگیری و هولوگرام به نام شرکت ، برای کار و در آدرس دفتر مرکزی.

12. غیر ایرانیان متقاضی کارت بازرگانی علاوه بر ارائه مدارک فوق ، به استثنای بندهای 3 ، 5 و 8 ، باید مدرک صلاحیت مدیران خارجی را از سفارت مربوطه خود ارائه دهند و نسخه ای از پروانه کار و اقامت را به همراه ارائه دهند. اصل اسناد.

13- ارائه کد اقتصادی جدید (اصلی و کپی) یا تأیید پیش ثبت نام در وب سایت Tax.gov.ir و تعهد به تهیه کد اقتصادی جدید پس از صدور

تبصره 1: کارمندان دولت نمی توانند کارت بازرگانی دریافت کنند

تبصره 2: حداقل مدرک دیپلم لازم است

تبصره 3: مدیرعامل در مراحل پذیرش اسناد و ارسال کارت مم است.

 

تبصره 4: برای هر واحد فقط یک کارت بازرگانی صادر می شود.

تبصره 5: مدیرعامل بسته به نوع مدرک مورد نیاز در کلاسها شرکت می کند.

توجه 6: کلیه مدارک موجود در اتاق منشأ یکسان دارند.

اسناد مورد نیاز برای دریافت کارت بازرگانی افراد

1- کپی از فرم ثبت نام در دفاتر ثبت شده در دفتر ثبت شرکت (با امضای متقاضی در کارت بازرگانی) و مبانی گواهی مهر دفتر از دفتر ثبت شرکت.

2. گواهی اصلی صحت نباید از تاریخ صدور از شش ماه فراتر رود.

3- دو صفحه از فرم چاپی کارت بازرگانی و عضویت (که توسط یک وب سایت با مهر و امضای متقاضی و امضا با دفتر اسناد رسمی پر شده است)

4- اصل محاسبات مالیاتی. مطابق بند 186 قانون مالیاتهای مستقیم درمورد صدور مجوز

کارت بازرگانی.

5- اصل کارت ملی برابر است با اصل و کپی کامل از عقب و جلو

6- سه قطعه 4 * 6 عکس (جدید ، تمام چهره ، ساده)

7- تهیه اصل و نسخه ای از معتبر (حداقل دیپلم فارغ التحصیلی دبیرستان) در خارج از کشور پس از ارزیابی در بخش فارغ التحصیلان وزارت علوم.

توجه داشته باشید دارندگان مجوزهای خدمات در زمینه صنعت ، کشاورزی ، معدن ، مهندسی و فناوری اطلاعات (ICT) از گواهی های فوق معاف هستند ، مشروط بر اینکه دو سال از تاریخ صدور آنها منقضی شود.

8- کارت پایان خدمت اصلی یا انتشار دائمی برای آقایان ، برابر با اصل و یک سری نسخه از عقب و جلو

متولد 1337 و قبل از آن ، بدون داشتن مدرک دیپلم یا کمتر ، نیازی به کارت پایان نامه ندارند.

متولد 1334 یا قبل از آن ، برای تهیه نسخه ای از لیسانس ، نیازی به کارت لیسانس ندارند


ثبت شرکت از طریق جلسه معمولی متفاوت است

در انواع تصمیمات برای ثبت تغییرات سازمانی ، استفاده از مجمع عمومی عادی در مقایسه با سایر مجامع عمومی که مطابق با منشور سالانه برگزار می شود از اهمیت ویژه ای برخوردار است. به دلیل حضور سهامداران کمی

در واقع ، مجمع عمومی شرکت سهامی خاص عادی بدان معنی است که تصمیمات کلی اتخاذ شده توسط مدیران و نحوه ابلاغ و تأیید امور توسط شرکا باید در جلسه عمومی عادی برگزار شود و در این جلسه سهامداران خواهند داشت. فرصتی برای اظهار نظر برای تبلیغ
وظایف مجمع عمومی عادی به شرح زیر است:

    انتخاب هیئت مدیره یک کار مهم مجمع عمومی عادی است
    مطابق اساسنامه ، هیئت بازرس کل همین تعداد را انتخاب می کند که وظیفه آن نظارت بر عملکرد هیئت مدیره است و وسیله ای برای انتقال اطلاعات به سهامداران است.
    هر شرکت موظف است میزان سود و زیان سالانه خود را بداند ، بنابراین اطلاعات دقیقی را در اختیار هیئت مدیره قرار می دهد که ترامه در مجمع عمومی تصویب خواهد شد.
    تقسیم منافع به همان اندازه بر عهده مجمع عمومی است.
    پذیرش یا رد پیشنهادهای ارائه شده توسط هیئت مدیره ، بازرسان یا سهامدار.
    خبرنامه گسترده ای را که توسط همه اطلاعیه ها و تبلیغات شرکت ها در طی دعوت عمومی بعدی صادر می شود ، شناسایی کنید.

با تشکیل جلسه عمومی خصوصی تغییرات را در شرکت ضبط کنید

در جلسه فوق العاده عمومی بیش از نیمی از سهامداران واجد شرایط باید در این جلسه شرکت کنند و بیشتر آنها به مواردی از جمله کاهش و افزایش سرمایه شرکت ، تغییر در اساسنامه و انحلال شرکت می پردازند. اکثریت دو سوم موافق بودند.
وظایف مجمع عمومی خارجی عبارتند از:

    معرفی یک شریک یا شریک جدید در شرکت
    اساسنامه را تنظیم کنید و مقررات اساسنامه مانند تغییر نام شرکت ، موضوع شرکت و غیره را تغییر دهید.
    راه حل سازمانی
    افزایش و کاهش سرمایه شرکت
    بازرسان را مشخص کنید و تعداد مدیران و سطح خدمات آنها را تغییر دهید
    سهام فوق العاده ای ایجاد کنید
    ما در مورد موضوع اوراق قرضه توافق داریم


شرح مراحل راه اندازی آنلاین ثبت شرکت در پرتغال در زیر آورده شده است:

نام شرکت را انتخاب کنید
دو گزینه برای انتخاب نام شرکت وجود دارد:

(i) انتخاب و رزرو یک نام از لیست نامهای موجود به صورت آنلاین (لیستی از نامهای پیشنهادی ثبت ملی شرکتها که قبلاً دارای شماره شناسایی شرکت می باشند) که با شماره مالیات دهنده آن نیز مطابقت دارد (NIPC) و شماره تأمین اجتماعی که پس از اختلاط صادر می شود)؛

(ب) انتخاب نام از طریق ثبت نام قبلی برای صدور گواهی تأیید نام که قبلاً در ثبت ملی شرکتها اخذ شده بود (موردی که متقاضی شماره شناسایی شرکت را در سیستم درج کند). گواهی تأیید نام از زمان صدور یا تمدید 3 ماه اعتبار دارد.
اطلاعات در مورد شرکت:
متقاضی باید یک الگوی از پیش تصویب شده اساسنامه یا یک سند سفارشی تهیه شده توسط سهامداران را انتخاب کند.
تعهد در رابطه با مرکز داوری:
پس از درج اطلاعات شرکت ، متقاضی باید آگاه شود که آیا یک تعهد در رابطه با مرکز داوری را قبول دارد یا خیر. تعهد ساده ، داوطلبانه است و هیچ گونه پیامد هزینه ای ندارد: متقاضی باید فرم را در زمان تنظیم آنلاین انجام دهد. با این تعهد ، شرکت می پذیرد در رابطه با هرگونه درگیری که ممکن است در صلاحیت های مرکز بوجود بیاید ، صلاحیت انحصاری را به این مرکز تحویل دهید.


سرمایه را با سرمایه گذاری در سود ، سود یا حقوق از طریق سودهای غیر سهامدار افزایش دهید.

 

در این حالت کلیه سودهای دریافتی از شرکت از اصل جدید به هر سهامدار طبق ماده 5 قانون تجارت اختصاص می یابد. در این صورت صورتجلسه هیئت مدیره به همراه این اسناد توسط هیئت ثبت می شود.

 

 

 

د) سرمایه را با پرداخت بیشتر از هزینه سرمایه افزایش دهید

 

به استثناء ماده 5 قانون تجارت ، در صورت رضایت مجمع عدم پرداخت سهامداران یا سرمایه های مشترک دیگر ، ماده 4 ماده فوق را رعایت می کند. تصویب کمیته اجرایی باید در نظر گرفته شود و به مدیران ارشد داده شود ، همچنین برای افزایش سرمایه و سایر اسناد برنامه ریزی شود.

 

Ving سرمایه را از منابع غیر نقدی از یک متخصص خارج کرده و به شرکتها اجازه نمی دهد بیشتر از مبلغ اعلام شده را جمع کنند. اگر صاحب مشاغل یا مالک مشاغل جدید باشید ، نکات 1 تا 2 را دنبال خواهید کرد.

 

قسمت چهارم: اامات دولت افزایش میزان پولی است که یک شرکت می فروشد

 

    استدلال شورای عالی و در جایی که کار به هیئت مدیره واگذار شود ، توسط کمیته راهبری

    بیانیه شرکت در پرونده های خود باید توسط هر دستگاه اجرایی ارشد امضا شود

    در صورت وجود پول زیادی سرمایه گذاری در بانک مورد نیاز است.

لیست شرکتهای سرمایه و خصوصی

 

کاهش سهام در صنعت سهام در هنگام کمبود شرکت و در طول موفقیت شرکت دارای اهمیت است. اگر یک شرکت بخشی از سرمایه خود را به عنوان ضرر از دست بدهد ، نمی تواند سود بین شرکا و هزینه ها را تقسیم کند. اکنون که شرکت ها با کاهش درآمد شرکت ها و کاهش درآمد خود در بانک ، اقتصاد را تقسیم می کنند ، در صورت موفقیت شرکت می توانند خود را از نظر مالی تقسیم کنند. اما منتظر مرگ نیست.

 

کاهش سرمایه شرکت مسئولیت محدود در زمان سرمایه گذاری شرکت اندک بود و این ممکن است به این دلیل باشد که علی رغم موفقیت شرکت ، هنوز بخشی از درآمد غیر قابل استفاده است و کاهش درآمدی که رخ خواهد داد. برای از بین بردن بدهی شریک خود


یک شرکت سهامداری سهامی خاص (شرکت سهامی خاص) مشارکت 2-200 نفر است. حداقل سرمایه سهم شرکت سهامی سهامی خاص 5،000،000 در تجارت است. یک شرکت سهامی خاص فقط برای هر نوع تجارت تجاری یا صنعتی ایجاد می شود و امکان فعالیت های حرفه ای وجود نخواهد داشت.
یک شرکت سهامدار سهامی خاص مطابق مقررات تجاری وزارت توسعه اقتصادی می تواند متعلق به شرکای هر ملیتی باشد. یک نهاد تجاری می تواند یک شرکت سهامدار سهامی خاص را تأسیس و مالکیت کند و اصطلاح "شرکت سهامی سهامی خاص" به نام این شرکت ضمیمه شود. حداقل 51٪ یک شرکت باید متعلق به اتباع ایرانی باشد و 100٪ از آنها می توانند بدهکار باشند. شرکت باید طبق مقررات تجاری یک مدیر تعیین کند.
برای تأسیس یک شرکت سهامدار سهامی خاص باید از وزارت اقتصاد تصویب شود. وزارت اقتصاد دارای 3 مرحله تأیید به شرح زیر است

فاز 1: بررسی درخواست ایجاد شرکت سهامی خاص
مدت زمان: 15 روز تقریبا

مدارک مورد نیاز:
1. کپی اصلی گواهی نامه رزرو نام تجاری و تأیید اولیه مرجع محلی صالح.
2. تفاهم نامه و اساسنامه.
3. امکان سنجی اقتصادی پروژه و مدت زمان اجرای آن.
4- تصویر تف تفکر کتاب هویت ایرانی برای کلیه بنیانگذاران در صورت اشخاص حقیقی ، یا تصویر آینه. منشأ ثبت شرکت سهامی خاص در صورتی که بنیانگذاران اشخاص حقوقی باشند.

شرایط و ضوابط

1. موسسان شرکت نباید از 2 مؤسس کمتر باشد ، به جز یک شرکت شخص که باید متعلق به آن باشد. به یک شخص حقوقی منفرد متعلق به مالیکا برای شهروندان ایران.
2. این شناور عمومی نیست.
3. سرمایه شرکت (5.000.000) به طور کامل پرداخت می شود (100).
4- ارزش اسمی سهم نباید از 100  کند و از (1)  کمتر نباشد
5- در مورد ورود سهام سرمایه به نوع ، نیاز به ارزیابی سهمیه در نوع توسط خانه تخصصی که وزارت در نظر دارد ، می باشد.
6. تعداد موسسین / سهامداران نباید بیش از (200) مؤسس / سهامدار باشد
7. سهم شهروندان دولت در سرمایه شرکت نباید از (51٪) کمتر باشد.
8- مصوبات دیگر را مطابق ماهیت فعالیت مورد نیاز برای تمرین دریافت کنید.
9- تأیید کتبی توسط هر یک از اعضای هیئت مدیره از اسامی شرکتهایی که در آن به عنوان رئیس یا معاون رئیس جمهور فعالیت می کند. عضو هیئت مدیره یا مدیرعامل دپارتمان و تاریخ پر کردن هر یک از این سمتها. (در صورت تعیین هیئت مدیره. با تفاهم نامه و اساسنامه ، در غیر این صورت بعداً در انتخابات ارسال می شود)

 


بارکد چیست؟

 

تنها چیزی که باید روی آن متمرکز شویم بارکد است. اینگونه است که قرارداد کد شرکت (خدمات - فروش) فرم ها و فاکتورها را ارائه می دهد ، که نمی توانند شروع شوند. دریافت این کد برای شرکتهای فیلم اامی است.
کدگذاری در حال گرفتن است؟

 

 



بارکدهای 12 رقمی برای بهبود سیستم مالیاتی و مالیاتی فعلی ، به عنوان محتوای بارکد جدید به صورت درجه بیان می شود.

 

 
نوار کد تحقیق شرکت

 

    کد نویسی برای شرکت مهم است.
    
    یا یک شرکت رمزگذار برای اطمینان از طرف طرف معامله.
    شرکت ها بارکد را از طریق اینترنت نیز به دست می آورند.

 
آیا این روند دریافت بارکد است؟

 

اسناد مورد نیاز عبارتند از:

از چشم انداز مدیریت فوتبال و خدمات بارگیری ،

فرم ها و مؤلفه های مناسب (برای شناسایی و ثبت نام وزارت دارایی) را بدست آورید.

و نگران تمام نسخه های KTP از شناسنامه اعضای شورای ملی باشید.

تبلیغات تشکیل و تغییر در ثبت دو نسخه؛

اساسنامه های تکراری؛

نمونه ای از درخواست برای اظهارنامه یا شرکت سهامی غیر شرکت نامه؛

نظرات و تغییرات رسمی را کپی کنید.

مجدداً مجوز برای کپی کردن توان استفاده از یا در صورت وجود ،



نامه ها شروع می شوند یا شروع نمی شوند ، و کپی آنها را به دبیرخانه حافظه می رسانید.

مرجع مالیات وظیفه تمبر پرداخت مالیات

برخی نامه ها خواستارند.


اگر UTR خود را طی 5 تا 10 روز کاری پس از ثبت نام دریافت نکردید ، با  HMRC تماس بگیرید. این شماره از ساعت 8 صبح تا 6 عصر دوشنبه تا جمعه فعالیت می کند. خطوط ممکن است صبح کمتر شلوغ باشد.

تصویر با عنوان تشکیل یک شرکت سهامی عام محدود عمومی مرحله 122

ثبت مالیات شرکت سهامی عام. شما باید در مدت 3 ماه از تاریخ شروع فعالیت خود ، مالیات شرکت سهامی عام را ثبت کنید یا ممکن است مجبور به پرداخت جریمه شوید. صرفاً تبلیغ یا استخدام کارمندان برای این اهداف ، "انجام کار" محسوب می شود.

شما می توانید برای مالیات ثبت شرکت سهامی عام بصورت آنلاین در ثبت نام کنید.

هنگام ثبت نام ، باید UTR شرکت سهامی عام خود را ، روزی که شروع به کار کرده اید ، تهیه کنید و از حساب سالانه (دوره حسابداری شما) تشکیل دهید.

تصویر با عنوان یک شرکت سهامی عام محدود سهامی عام مرحله 13

3

ثبت نام در PAYE. اگر PLC شما کارمند دارد ، باید در هر دوره PAYE فعالیت کنید و مالیات و بیمه ملی را از چک های کارمندان خود کسر کنید. ممکن است کارفرمای شما شماره مرجع PAYE را دریافت کند تا 5 روز طول بکشد ، بنابراین برنامه ریزی کنید. [15]

برای ثبت نام در PAYE به عنوان کارفرما بروید و دستورالعمل ها را دنبال کنید.

شما می توانید از ارائه دهنده حقوق و دستمزد مانند آژانس حقوق و دستمزد یا یک حسابدار استفاده کنید ، یا می توانید یک نرم افزار حقوق و دستمزد بخرید و خودتان این کار را انجام دهید.

تصویر با عنوان یک شرکت سهامی عام محدود سهامی عام مرحله 14


مدیریت و نمایندگی LLC توسط مدیر و / یا هیئت مدیره مدیر انجام می شود. مدیریت و نمایندگی شرکت LLC را می توان به یک یا چند سهامدار یا کلیه سهامداران یا اشخاص ثالث اختصاص داد. مدیر حق دارد در مورد کلیه مباحث مربوط به مدیریت همایش که به موجب قانون یا اساسنامه شرکت ارائه نشده تصمیم گیری و پیاده سازی کند.

 

چهارم نتیجه گیری

همانطور که گفته شد ، گرچه پنج (5) نوع مختلف شرکت تحت قانون شرکت  وجود دارد ، اما سرمایه گذاران که می خواهند یک شرکت تأسیس کنند ، دو (دو) نوع شرکت را ترجیح می دهند ، شرکت های تضامنی

شرکت  تاسیس شد

به روز شده در تاریخ دوشنبه ، 14 مه 2018

 

این مقاله را ارزیابی کنید

بر اساس 1 بررسی

 

 

در چهارراه بین اروپا و آسیا با فراهم کردن محیطی دلپذیر برای همه سرمایه گذاران خارجی ،  به خوبی شناخته می شود و به عنوان یک مرکز تجاری بزرگ در نظر گرفته می شود.

اگرچه فرآیند تشکیل شرکت با لازم الاجرا شدن قانون تجارت جدید ساده تر شده است و اکنون بسیار آسان می تواند انجام شود ، اما مشتریان هنوز هم باید شرط های زیر را برای ثبت نام موفقیت آمیز در تجارت  ارائه دهند:

 

1) هنگامی که تصمیم به ایجاد یک کمپانی تضامنی گرفته شد ، مشتری باید 3 نام شرکت را انتخاب کند. این نام باید دامنه فعالیت شرکت مانند تجارت خارجی را نشان دهد و همچنین باید نوع نهاد مانند یک شرکت محدود را در بر بگیرد. مشتری علاوه بر اینکه باید به طور جدی نام شرکت خود را نیز مورد توجه قرار دهد ، باید در مورد سهام و ساختار مدیر و فعالیتهای واقعی شرکت نیز اطلاعات مفصلی را ارائه دهد


شرکت مدیریت در ترکیه

 

مدیران شرکت یکی از مهمترین نقشها در شرکت ترکی است. سهامداران موظف هستند در مورد یک شرکت خصوصی حداقل یک مدیر شرکت را تعیین کنند. هیئت مدیره مدیریت باید شرکت عمومی در ترکیه را تضمین کند. حداقل باید یک حسابرس برای همان نوع شرکت منصوب شود. در مورد شرکت های خصوصی ، ممیزی تنها درصورتی فراخوانده می شود که اسناد مالی تجارت مورد نیاز برای ممیزی قرار نگیرد. لازم به ذکر است که حداقل یک سهامدار بدون توجه به نوع شرکت ، مدیر شرکت است. نقش مدیر همچنین می تواند توسط یک شرکت دیگر که یک شخص حقیقی را به عنوان نماینده شرکت انجام می دهد ، انجام شود.

 

نام تجاری و آدرس حقوقی و شرکت در ترکیه افتتاح می شود

 

اولین قدم برای ثبت نام مشاغل در ترکیه یافتن نام تجاری مناسب برای تجارت است. این نام باید منحصر به فرد باشد و توهین آمیز نباشد. به منظور منحصر به فرد بودن نام شرکت ، متقاضی می تواند 3 نام مختلف برای ارزش گذاری ثبت کند ، که براساس نیاز شرکت ، آنها را انتخاب می کند.

 

لازم به ذکر است شعب با شرکت مادر باید دارای همین نام باشند. یکی دیگر از نیازهای مهم این شرکت به عنوان یک تجارت مسی ترکیه در نظر گرفتن داشتن آدرس محلی است. آدرس ثبت شده باید در شهری باشد که شرکت در آن فعالیت می کند.

 

 

 

هزینه های راه اندازی مشاغل در ترکیه

 

قبل از شروع کار در ترکیه ، مردم باید هزینه های تخمین زده شده مربوط به رویه بروکراسی و سایر مبالغی را که باید برای ادغام هزینه کنید ، حداقل سهم سرمایه ، هزینه ها و جان ها را بدانند. ترکیه بر خلاف کشورهای اروپای غربی ، هزینه های کم برای شروع کار و یک محیط اقتصادی پایدار را دارد که برای سرمایه گذاران خارجی جذاب است.

 

هزینه های اصلی موفقیت در ترکیه چیست؟

 

هنگامی که شما یک شرکت را در ترکیه افتتاح می کنید ، برخی از هزینه های مربوط به ادغام شرکت است.

 

تهیه و یادداشت اسناد شرکت ، مطابق با قانون تجارت (اساسنامه ، امضاهای امضا شده ، مبانی بنیانگذاران ، وکالت در صورت وم) \ t

پرداخت هزینه تمبر برای مقالات لازم ، خدمات دفتر اسناد رسمی ، گواهی ثبت مالیات و گواهی کتابهای حقوقی توسط دفتر اسناد رسمی

حداقل سهم سرمایه مورد نیاز برای سپرده گذاری که ممکن است بسته به ماهیت شرکت متفاوت باشد

هزینه مربوط به درج در ثبت نام در تجارت و ارسال مدارک لازم

درباره افتتاح یک شرکت جدید در رجیستری بازرگانی Gazette

 

 

 

 

 

 

شرکت سرمایه گذاری در ترکیه

 

اولین هزینه ای که هنگام راه اندازی یک تجارت جدید در ترکیه باید در نظر بگیرید سرمایه سهم است. لازم به ذکر است که قانون شرکت در ترکیه حداقل سرمایه سهم را برای انواع خاصی از اشکال مشاغل اامی می کند و سرمایه سهم مجاز که با مبلغی که سرمایه گذار تعیین می کند در فعالیت باشد ، مشخص شده است.

 

برای حداقل سرمایه سهم مورد نیاز ، یک سرمایه گذار خارجی باید موارد زیر را در نظر بگیرد.

 

ثبت نام برای مالکین و مشارکتهای فردی (شرکتهای حاکمیتی) نیازی به خاص بودن ندارد ،

حداقل 10،000 TRY برای ثبت نام در یک شرکت ارتباط محدود خصوصی ترکیه ، \ t نیاز بود

در مورد یک شرکت سهامی عام یا دولتی ، قانون حداقل 50،000 برای شرکت در این شرکت نیاز دارد

شرکتهای خارجی هنگام ثبت دفاتر شعبه در ترکیه مجبور به سرمایه گذاری مشترک هستند.

 

 

اگر یک شرکت خارجی تصمیم به ثبت شرکت فرعی داشته باشد ، بسته به ساختار انتخاب شده ، باید نیازهای سهم یک شرکت با مسئولیت محدود خصوصی یا دولتی را در نظر بگیرد. با توجه به اینکه اکثر سرمایه گذاران ثبت نام شرکت های با مسئولیت محدود خصوصی در ترکیه را انتخاب می کنند ، لازم به ذکر است که فقط باید 0.04٪ از سرمایه سهم در هنگام ادغام تسلیم شود.

 

 

 

هزینه ثبت شرکت در ترکیه چقدر است؟

 

یکی از مهمترین هزینه های تجارت در ترکیه هزینه ثبت نام است که می توان آن را تقسیم کرد:

 

تهیه اسناد درج شده که دلالت بر تهیه پیش نویس و هزینه اسناد رسمی خواهد داشت

نام تجاری شرکت جدید محفوظ و تأیید شده است ، به این معنی که هیچ هزینه ای ندارد

هزینه ثبت شرکت - این هزینه بستگی به نوع انتخاب تجاری دارد

هزینه اساسنامه شرکت در رومه رسمی منتشر می شود

هزینه ثبت نام اساسنامه شرکت با ثبت تجارت در ترکیه

هزینه شروع ، ترشحات


برند،شعار ، عنوان ، سمبل ، مارک یا ترکیب آنها است که محصولی را به رسمیت می شناسد و آن را از سایر محصولات متمایز می کند و مفهوم یا احساس آن محصول را به عموم منتقل می کند. انجمن بازاریابی آمریکا (AMA) یکی از قدیمی ترین تعاریف برند را در سال 1960 ارائه داد. این تعریف نشان دهنده اهمیت آرم ها و مارک های مورد استفاده در یک برند به عنوان پایه ای برای جداسازی آن برند از مارک های دیگر است.
یک برند به عنوان یک نام ، یک مارک ، یک نماد یا یک طرح و یا ترکیبی از این موارد تعریف شده است تا کالاها و خدمات ارائه شده توسط یک فروشنده یا گروهی از فروشندگان را تشخیص داده و آنها را از محصولات رقیب متمایز کند. طبق قانون ، برای استفاده از مارک ، ابتدا باید مارک ثبت و متعلق به شخص باشد. به همین دلیل ، اگر شخصی از علامت تجاری یا موارد مشابه استفاده کند ، تحت پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت. این قانون از برند تجاری استفاده می کند که استفاده انحصاری به افراد خاص داده شده و از دیگران محافظت می کند ، از سوء استفاده از برند جلوگیری می شود و محکوم کردن افراد زیادی که به صاحب برند به نفع جامعه برند و دامنه آسیب آن آنقدر گسترده است که حتی جریمه های کیفری برای آن در نظر گرفته شده است.

 

دانستنی های مهم راجع به پروسه ثبت برند


 
به منظور ثبت علائم تجاری ، ممکن است مواردی از جمله استفاده انحصاری از علامت تجاری ، حق چاپ یا هرگونه سوء استفاده دیگر ، عدم موفقیت سرمایه گذاری شخص یا موارد دیگر را بیان کنیم.
برند سازی برای اطمینان از ثبات و دوام کار ضروری است ، زیرا برای تعیین موفقیت محصولات در بازار و تولید بازده بالاتر از اهمیت برخوردار است.
یکی از مزایای ثبت برند اخذ وام بانکی است.اخذ وام از طریق برند می تواند برای تأمین مالی یا تسهیل مؤسسات مالی و بانکها استفاده شود. ثبت علائم تجاری دلایل مختلفی دارد که مهمترین آنها شناخت محصول و رشد تجارت است.
موسسه کاردان ارقام یا دارا بودن 28 سال سابقه درخشان در زمینه ثبت برند،می تواند برند و نام تجاری مورد نظر شما را در کوتاه ترین زمان ممکن به ثبت رساند.


کلاس 2 - مواد شیمیایی مورد استفاده در شرکتهای عکاسی درست مانند خدمات کشاورزی ، زراعت و کشت و صنعت. تارهای تولید شده طبیعی. پلاستیک طبیعی کمپوستهای گیاهی. قطعات آتش نشانی. مواد آبکاری و جوشکاری فی. مصنوعی برای از بین بردن تغذیه. مواد برنزه. سیمان های مکانیکی

طبقه 1-رنگ. روغن تمیز شده قفل کردن. در برابر مصرف و جلوگیری از فرسایش چوب. مواد پر رنگ. تنظیم مواد. لکه های معمولی یا آدامس های خام. پودر یا ورق برای نقاشان ساختمان ، چاپگر و متخصصان.

طبقه 2-متخصصان سفید کننده و سایر اپراتورهای نظافت. ویژه ای برای تمیز کردن ، تمیز کردن ، استفاده مجدد و تمیز کردن. پاک کننده عطرها روغنهای اساسی. مواد آرایشی. کرم مو. گرد و خمیر دندان.

کلاس - روغن و روغن صنعتی. پمادها ترکیبات تمیز کننده رطوبت و جذب رطوبت طیف گسترده ای از انرژی (شمارش موتور پر) و دستگاه های روشنایی طیف گسترده ای از شمع ها و چراغ های حصیری.

طبقه بندی 1 - داروها و بی قرار. مواد پاک برای استفاده درمانی. مواد غذایی برای استفاده ترمیم کننده. تغذیه کودک. انواع ملات شکسته. زخمها مواد پر کننده دندان. موم دندان. ضد عفونی کننده ها. دافع اشکال. قارچ کش ها مواد دفع علفهای هرز.

کلاس 1 - فات معمولی و کامپوزیتهای آنها. ف و مصالح ساختمانی. سازه های فولادی جمع و جور. مواد فی. خطوط لوله فی. مقالات ساخته شده از فات مرسوم ، در کلاسهای مختلف ثبت نشده است. مواد معدنی فات

کلاس 2 - انواع ماشین آلات و ماشین آلات. انواع موتور (وسایل نقلیه زمینی ممنوع). قفل و قفل و حلقه های همراه. بخش هایی از ماشین آلات و بخش هایی از انتقال شدت (اتصالات ممنوع و قطعات خودروهای زمینی). وسایل و ابزار باغبانی (دستگاه ممنوع دستی). جوجه ها

کلاس 2 - انواع وسایل و تزئینات دست. کارت و قاشق و چنگال. سلاح کمری. لبه برش.

کلاس 2 - علمی ، سفر دریایی ، نگاه بیش از حد ، عکاسی ، درست به زندگی ، تصویری ، سنج ، تخمین ، مهر زنی ، کنترل و شناسایی ، نجات و تهیه سخت افزار. رهبری ، جدا و تغییر بیش از سخت افزار و زیبایی های تزئینی. کنار گذاشتن ، مدیریت یا کنترل قدرت. ضبط اسناد حسابداری. دستگاه های شیرینی سکه ای و دستگاه های ساخت سکه. رسیدهای ثبت نام فروش تهیه اطلاعات و ثبت سخت افزارهای مخصوص آتش سوزی.

طبقه بندی 2 - ابزار جراحی ، پزشکی ، دندانپزشکی و بی قرار. دندان های تقلبی و چشم های جعلی. موارد ارتوپدی. مواد بخیه.

طبقه بندی 1-روشنایی ، گرمایش ، ژنراتور بخار ، کوک ، خنک کننده ، تهویه ، آبرسانی بهداشتی

طبقه بندی 1 - وسایل نقلیه. وسایل حمل و نقل هوایی زمینی ، اقیانوسی و هوایی.

کلاس 2 - مهمات و اسلحه های شلیک شده (به عنوان مثال ، خمپاره ، و غیره.). مواد منفجره تجهیزات آتش نشانی

کلاس 2 - فات گرانبها و مواد کامپوزیت و مقالات آنها ساخته شده یا پوشیده از فات با ارزش و در جایی دیگر نشان داده نشده است. سنگهای قیمتی سنگهای ارزشمند ساعت و تایمر و لوازم.

طبقه 2 - سازهای موسیقی.

کلاس 2 - کاغذ مقوایی و مقالات آن ، جایی دیگر ذکر نشده است. چاپ مناسب نیست. محدود کردن مواد. عکس لوازم التحریر. چسب برای لوازم التحریر یا استفاده از واحد خانواده. دستگاه های نقاشی قلم مو. ماشین تحریر و لوازم. لوازم اداری (مبلمان منع). آموزش و یادگیری مواد (به جز وسایل). مواد بسته بندی پلاستیکی (در کلاس های مختلف ثبت نشده است). چاپ نامه ها و کلیات.

طبقه 1-لاستیک. کشسان. آدامس. آزبست (پنبه مقاوم در برابر شعله). میکا و کالاهای ساخته شده از این مواد که در جایی دیگر ثبت نشده اند. پلاستیک برای استفاده در ایجاد کالاهای مختلف شکل گرفته و شکل می گیرد. مواد برای فشار ، پوشش ، مسدود کردن و محافظت از سیلندرهای منعطف غیر فی.

کلاس 2 - گاو چرمی و تقلبی و کالاهای مربوط به آن ، در جایی دیگر بیان نشده است. پوست موجودات چیزها کیسه و بسته های مسافرتی چتر چتر و چوب. شلاق و صندلی و برگ.

طبقه بندی 2 - مصالح ساختاری غیر فی. سیلندرهای غیر فی سخت و سازگار برای استفاده در توسعه. مشکی ، قیر و تار. ساختارهای متحرک غیر فی. نشانه های غیر فی.

طبقه 2 - مبلمان و اثاثیه. آینه طرح کلی عکس. محصولات ساخته شده از چوب ، استاپ ، نی ، لنگه ، شاخ ، استخوان ، عاج ، فک نهنگ ، طلایی ، مروارید ، کف اقیانوس ، یا این مواد یا از پلاستیک ساخته شده اند (در جایی دیگر ثبت نشده است).

کلاس 1 - وسایل خانگی یا وسایل آشپزخانه (ساخته شده یا از فات با ارزش ساخته نشده است). شانه و ابر و اسفنج. انواع برس و برس (برس نقاشی موانع). مواد ساخت برس. تجهیزات نظافت و تمیز کردن. پشم گوسفند وجانوران دیگر شیشه نیمه تمام (شیشه مانع استفاده شده در سازه ها). مجموعه های ظرف چیزهایی که از ظروف ساخته شده از پرسلن و سنگ تراشی ساخته نشده است در کف ثبت شده است.

طبقه 1-طناب. رشته خالص. چادر ریخت. برزنت بادبان و کشتی. رشته و گونی که در کلاس های مختلف به آن مراجعه نمی شود. مواد و روکشهای پوشانده و لایه بندی شده (موانع الاستیک و پلاک)
 

اقدامات لازم برای صدور گواهی ثبت مارک تجاری

یک مارک ممکن است شامل یک نام ، اصطلاح ، طرح ، نماد یا هر ویژگی دیگر باشد. حضور یک برند می تواند کالاها یا خدمات یک فروشنده را با آن به عنوان تفاوت کالا یا خدمات فروشنده دیگر تشخیص دهد. اقدامات لازم برای صدور گواهی علامت تجاری: مارک ها در تجارت ، بازاریابی و تبلیغات استفاده می شوند. برای منحصر به فرد ساختن یک برند ، باید آن را ثبت کنید و در آخر ، اقدامات لازم را برای صدور گواهی ثبت نام یک علامت تجاری انجام دهید. ثبت نام برند شما یک قدم بزرگ است ، حتی اگر مهمترین مرحله نباشد. نام تجاری شما بی نظیر است و هیچ کس نباید بدون اجازه شما آن را دریافت کند. این امر پس از اتمام کلیه مراحل ثبت نام علامت تجاری منجر به صدور گواهی ثبت علائم تجاری می شود.

اقدامات لازم برای صدور گواهی ثبت مارک تجاری
چه مراحل لازم برای صدور گواهی علامت تجاری انجام می شود؟
محتوای پنهان
1 برای صدور گواهی علامت تجاری چه مراحل لازم است؟
1.1 برای صدور گواهی ثبت مارک تجاری چه مواردی باید ذکر شود؟

وقتی یک آگهی مارک تجاری رسمی در یک رومه رسمی یک کشور منتشر می شود ، یکی از اسنادی که شما با خود می آورید همین رومه است. وی سپس کتابهای ثبت نام را امضا کرده و گواهی ثبت علامت تجاری را صادر می کند.
اگر صاحبان چند نفر وجود داشته باشد ، همه آنها باید در دفتر حضور داشته باشند تا امضا شوند یا همه آنها باید یک وکالت را به یک نفر بدهند تا از طرف خود امضا کند.
برای صدور گواهی ثبت مارک تجاری چه مواردی باید ذکر شود؟

- لازم است تاریخ دریافت اظهارنامه و شماره ثبت آن ذکر شود.
- تاریخ و تعداد ثبت مارک تجاری باید برای صدور گواهی ثبت نام یک علامت تجاری مشخص شود.
- باید نام ، شغل ، شهروندی و محل زندگی صاحب مارک ذکر شود.
- نوع املاک تجاری و طبقات ذکر شده است.
- تاریخ ، تعداد و مکان ثبت مارک را که در گذشته در کشورهای خارجی ثبت شده بود ، مشخص کنید.
- تاریخ صدور گواهی ثبت مارک تجاری
- اعتبار برند چیست؟
- رئیس اداره ثبت علائم تجاری و همچنین مدیر کل اسناد باید گواهی امضا کنند
داشتن این گواهی بسیار مهم است. در صورت تمدید یا انتقال برند خود در 10 سال ، به یک نسخه و اصل این گواهی نیز نیاز خواهید داشت.
 

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها